گذشتهی ساده:
bodedشکل سوم:
bodedسومشخص مفرد:
bodesوجه وصفی حال:
bodingپیشگویی کردن، نشانه بودن (از)، حاکی بودن از، دلالت داشتن (بر)، شگون داشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The dearth of rain bodes ill for the farmers.
باران کم برای کشاورزان آیندهی بدی را نشان میدهد.
The meeting of the two leaders bodes well for the future of the country.
ملاقات دو رهبر سیاسی برای کشور آیندهی خوبی را نوید میدهد.
بدیمن بودن، شگون بد داشتن، از آیندهی بدی خبر دادن
خوش یمن بودن، شگون داشتن، از آیندهی خوبی خبر دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bode» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bode