آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Herald

ˈherəld ˈherəld

معنی herald | جمله با herald

noun verb - transitive

جارچی، پیشرو، جلودار، منادی، قاصد، از آمدن یا وقوع چیزی خبر دادن، اعلام کردن، راهنمایی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Mercury was the herald of gods.

مرکوری پیک خدایان بود.

the Daily Herald

(روزنامه‌ی) پیک روز

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Her invention was the herald of a new age.

اختراع او نوید عصر جدیدی بود.

a much heralded event

رویداد بسیار مورد انتظار

His election heralded a new cold war.

انتخاب شدن او پیش‌درآمد جنگ سرد دیگری بود.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد herald

ارجاع به لغت herald

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «herald» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/herald

لغات نزدیک herald

پیشنهاد بهبود معانی