آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴

    Runner

    ˈrʌnər ˈrʌnə

    شکل جمع:

    runners

    معنی runner | جمله با runner

    noun countable A2

    دونده (به‌ویژه در مسابقات)

    Runners need strong discipline and endurance.

    دونده‌ها به انضباط و استقامت بالایی نیاز دارند.

    He became a professional runner after winning several local races.

    او پس‌از پیروزی در چند مسابقه‌ی محلی، دونده‌ی حرفه‌ای شد.

    noun countable

    اسب مسابقه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    Several well-known runners are competing in today’s race.

    چند اسب معروف در مسابقه‌ی امروز شرکت دارند.

    The runner stumbled slightly but regained its pace.

    اسب مسابقه کمی لغزید اما دوباره به سرعت قبلی برگشت.

    noun countable

    پادو، پیغام‌رسان

    The runner collected payments from the shops and returned them to the boss.

    پادو پول‌ها را از مغازه‌ها جمع می‌کرد و به رئیس برمی‌گرداند.

    In his early days on Wall Street, he worked as a runner.

    در روزهای اولیه‌اش در وال‌استریت، به‌عنوان پادو کار می‌کرد.

    noun countable

    کفش دو، کفش رانینگ

    My old runners are worn out. I need to replace them soon.

    کفش‌های دوی قدیمی‌ام خراب شده‌اند. باید زودتر جایگزینشان کنم.

    These runners are so comfortable I wear them even when I'm not exercising.

    این کفش‌های رانینگ آن‌قدر راحت هستند که حتی وقتی ورزش نمی‌کنم هم می‌پوشم‌شان.

    noun countable

    ورزش رانر (در ورزشی مثل راگبی، کسی که با توپ به جلو حمله می‌کند)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The runner slipped and lost the ball in a crucial moment.

    رانر لیز خورد و در لحظه‌ای حیاتی توپ را از دست داد.

    The coach is training a new runner for the offensive lineup.

    مربی درحال آموزش رانری جدید برای خط حمله است.

    noun countable

    تیغه (در جلوی سورتمه)

    Make sure the runners are aligned before going downhill.

    قبل‌از پایین رفتن از سراشیبی، مطمئن شو که تیغه‌های سورتمه تراز هستند.

    The wooden sled had metal runners for smooth gliding over snow.

    سورتمه‌ی چوبی دارای تیغه‌های فلزی برای حرکت روان روی برف بود.

    noun countable

    رانر (پارچه‌ی نواری برای تزئین میز)

    همچنین می‌توان از table runner استفاده کرد.

    You can use a table runner even without a full tablecloth for a modern look.

    حتی بدون استفاده از رومیزی کامل، می‌توان از رانر برای ظاهری مدرن استفاده کرد.

    They changed the runner every season to match the new décor.

    آن‌ها هر فصل رانر را عوض می‌کردند تا با دکور جدید هماهنگ باشد.

    noun countable

    فرش رانر (نوعی فرش باریک که روی پله‌ها یا در راهرو استفاده می‌شود)

    I bought a non-slip runner for the wooden stairs.

    فرش رانر ضد لغزشی برای پله‌های چوبی خریدم.

    A red runner stretched down the hallway, giving it a cozy look.

    رانر قرمز باریکی درطول راهرو پهن شده بود و ظاهری دلنشین به آن داده بود.

    noun countable

    ساقه‌ی رونده

    Gardeners often cut off runners to control plant growth.

    باغبان‌ها اغلب ساقه‌های رونده را برای کنترل رشد گیاه قطع می‌کنند.

    Each runner can grow into a new plant.

    هر ساقه‌ی رونده می‌تواند به گیاهی جدید تبدیل شود.

    noun countable

    قاچاقچی (اسلحه یا مواد مخدر)

    Police believe the runner is part of a larger smuggling network.

    پلیس معتقد است که این قاچاقچی عضوی از شبکه‌ی بزرگ قاچاق است.

    The runner was caught with a large amount of heroin hidden in his car.

    قاچاقچی با مقدار زیادی هروئین که در ماشینش پنهان کرده بود، دستگیر شد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد runner

    1. noun one who runs
      Synonyms:
      racer sprinter jogger messenger carrier courier agent entrant contestant bearer transporter conveyer smuggler gunrunner contrabandist envoy express page post rug carpet blade ski vine stolon offset collector hurdler marathoner distance runner long distance runner middle distance runner dasher cross-country runner trackman postrider dispatch bearer cinder man cinder artist century man 220-man moon curser
    1. noun a person who engages in smuggling
      Synonyms:
      smuggler bootlegger contrabandist
    1. noun a vine
      Synonyms:
      branch shoot sprout sprig offshoot tendril bine ball-carrier
    1. noun a baseball player on the team at bat who is on base (or attempting to reach a base)
      Synonyms:
      base-runner
    1. noun Fish of western Atlantic: Cape Cod to Brazil
      Synonyms:
      blue runner Caranx crysos

    لغات هم‌خانواده runner

    • noun
      run, rerun, runner, running, overrun
    • adjective
      running, runny
    • verb - transitive
      run, outrun, overrun, rerun
    • adverb
      running

    سوال‌های رایج runner

    شکل جمع runner چی میشه؟

    شکل جمع runner در زبان انگلیسی runners است.

    ارجاع به لغت runner

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «runner» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/runner

    لغات نزدیک runner

    • - runlet
    • - runnel
    • - runner
    • - runner bean
    • - runner's high
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.