آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Envoy

ˈenvɔɪ ˈenvɔɪ

شکل جمع:

envoys

معنی envoy | جمله با envoy

noun countable

(نماینده‌ی سیاسی) ایلچی، سفیر، فرستاده، مأمور سیاسی، کاردار، پیام رسان، پیغامبر، پیک، نماینده، عامل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The mountaineers sent an envoy to negotiate with the mayor.

کوه‌نشینان نماینده‌ای فرستادند تا با شهردار مذاکره کند.

The French envoy met the President.

فرستاده‌ی فرانسوی با رئیس‌جمهور ملاقات کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد envoy

Collocations

envoy extraordinary

فرستاده‌ی ویژه، مأمور سیاسی فوق‌العاده

سوال‌های رایج envoy

شکل جمع envoy چی میشه؟

شکل جمع envoy در زبان انگلیسی envoys است.

ارجاع به لغت envoy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «envoy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/envoy

لغات نزدیک envoy

پیشنهاد بهبود معانی