شکل جمع:
envoys(نمایندهی سیاسی) ایلچی، سفیر، فرستاده، مأمور سیاسی، کاردار، پیام رسان، پیغامبر، پیک، نماینده، عامل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The mountaineers sent an envoy to negotiate with the mayor.
کوهنشینان نمایندهای فرستادند تا با شهردار مذاکره کند.
The French envoy met the President.
فرستادهی فرانسوی با رئیسجمهور ملاقات کرد.
فرستادهی ویژه، مأمور سیاسی فوقالعاده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «envoy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/envoy