Vicar

ˈvɪkər ˈvɪkə
آخرین به‌روزرسانی:
  • noun
    کشیش بخش، جانشین، قائم مقام، نایب مناب، معاون،خلیفه
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد vicar

  1. noun One authorized to conduct Christian worship
    Synonyms: cleric, clergyman, minister, ecclesiastic, priest, deputy, lieutenant, pastor, proxy, substitute, vicegerent

ارجاع به لغت vicar

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «vicar» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/vicar

لغات نزدیک vicar

پیشنهاد بهبود معانی