آخرین به‌روزرسانی:

Priest

priːst priːst

شکل جمع:

priests

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

دین (مسیحیت) کشیش، پدر روحانی، راهب

The priest prepared the body for burial.

کشیش جسد را برای تدفین آماده کرد.

The priest prayed for the dying man.

پدر روحانی برای مرد در حال مرگ دعا کرد.

noun countable

کاهن (در برخی ادیان غیر از اسلام و مسیحیت و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The priest provided guidance and counseling to those seeking spiritual advice.

کاهن به کسانی که به دنبال مشاوره‌ی معنوی بودند، راهنمایی و مشاوره می‌داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد priest

  1. noun man who is minister in Roman or Orthodox Catholic church
    Synonyms:
    father cleric preacher minister rector vicar padre holy man man of God man of the cloth elder curate ecclesiastic clergyperson pontiff divine father confessor friar monk lama

ارجاع به لغت priest

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «priest» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/priest

لغات نزدیک priest

پیشنهاد بهبود معانی