با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Emissary

ˈemɪseri ˈeməsri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    مأمور سری، فرستاده
    • - They sent a special emissary to discuss probable peace terms.
    • - آنان فرستاده‌ی ویژه‌ای را برای مذاکره درباره‌ی شرایط صلح احتمالی گسیل داشتند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد emissary

  1. noun deputy
    Synonyms: agent, ambassador, bearer, carrier, consul, courier, delegate, envoy, front, go-between, herald, hired gun, intermediary, internuncio, legate, messenger, rep, representative, scout, spy

ارجاع به لغت emissary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «emissary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/emissary

لغات نزدیک emissary

پیشنهاد بهبود معانی