زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

Scout

skaʊt skaʊt

گذشته‌ی ساده:

scouted

شکل سوم:

scouted

سوم‌شخص مفرد:

scouts

وجه وصفی حال:

scouting

شکل جمع:

scouts

معنی scout | جمله با scout

noun countable

دیده‌بان، پیشاهنگ، شناسایی‌کننده، مأمور شناسایی

Military scouts play a crucial role in gathering tactical intelligence.

مأموران شناسایی نظامی، نقش حیاتی‌ای در جمع‌آوری اطلاعات تاکتیکی ایفا می‌کنند.

The scout observed enemy movements from a hidden location.

دیده‌بان از مکانی مخفی حرکات دشمن را زیر نظر داشت.

noun countable

استعدادیاب، مسئول جذب استعداد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Robert is a football scout.

روبرت مأمور شناسایی و استخدام فوتبالیست‌ها است.

The company hired a special scout to find creative young designers.

شرکت، مسئول جذب استعداد ویژه‌ای برای یافتن طراحان خلاق جوان استخدام کرد.

verb - intransitive verb - transitive

جست‌وجو کردن، سر زدن، دنبال چیزی گشتن، شناسایی کردن

He sent a rider ahead to scout the area.

سواری را جلو فرستاد تا آن ناحیه را دیده‌وری کند.

The producer is scouting locations for his next film.

تهیه‌کننده درحال مکان‌یابی برای فیلم بعدی‌اش است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to scout around for firewood

دنبال هیزم گشتن

noun plural

انگلیسی بریتانیایی گروه پیشاهنگان، کانون پیشاهنگان، سازمان پیشاهنگی

She earned several badges during her time in the Scouts.

او در دوران عضویتش در سازمان پیشاهنگی چندین نشان دریافت کرد.

The local Scouts went camping in the mountains last weekend.

گروه پیشاهنگان محلی آخر هفته‌ی گذشته به کوه‌نوردی رفتند.

noun countable

پیشاهنگ

A group of Scouts gathered around the campfire and sang songs.

گروهی از پیشاهنگان دور آتش اردو جمع شدند و آواز خواندند.

The new Scout was excited to receive his first badge.

پیشاهنگ جدید برای دریافت اولین نشانش هیجان‌زده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد scout

  1. noun person who is searching, investigating
    Synonyms:
    detective spy guard runner explorer adventurer patrol pioneer advance vanguard escort recruiter sleuth spotter lookout outrider precursor picket outpost reconnoiterer
    Antonyms:
    target
  1. verb investigate, check out
    Synonyms:
    search look for examine check out explore observe inspect watch probe seek spot survey spy track down case have a look-see ferret hunt set eyes on take in reconnoiter run reconnaissance stake out rustle up
    Antonyms:
    ignore overlook shun

سوال‌های رایج scout

گذشته‌ی ساده scout چی میشه؟

گذشته‌ی ساده scout در زبان انگلیسی scouted است.

شکل سوم scout چی میشه؟

شکل سوم scout در زبان انگلیسی scouted است.

شکل جمع scout چی میشه؟

شکل جمع scout در زبان انگلیسی scouts است.

وجه وصفی حال scout چی میشه؟

وجه وصفی حال scout در زبان انگلیسی scouting است.

سوم‌شخص مفرد scout چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد scout در زبان انگلیسی scouts است.

ارجاع به لغت scout

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scout» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/scout

لغات نزدیک scout

پیشنهاد بهبود معانی