با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Explore

ɪkˈsplɔːr ɪkˈsplɔː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    explored
  • شکل سوم:

    explored
  • سوم‌شخص مفرد:

    explores
  • وجه وصفی حال:

    exploring

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1
سیاحت کردن، جست‌وجو کردن، کاوش کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He explored the heart of Africa.
- او در قلب آفریقا کاوش می‌کرد.
- She explored the possibility of extending the contract.
- او امکان تمدید قرارداد را بررسی کرد.
verb - intransitive
پی گردیدن، وارسی کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد explore

  1. verb investigate; survey
    Synonyms: analyze, burrow, delve into, dig into, examine, go into, have a look, hunt, inquire into, inspect, leave no stone unturned, look into, probe, prospect, question, reconnoitre, research, scout, scrutinize, search, seek, sift, test, tour, travel, traverse, try, turn inside out

لغات هم‌خانواده explore

ارجاع به لغت explore

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «explore» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/explore

لغات نزدیک explore

پیشنهاد بهبود معانی