امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Test

test test
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tested
  • شکل سوم:

    tested
  • سوم‌شخص مفرد:

    tests
  • وجه وصفی حال:

    testing
  • شکل جمع:

    tests

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
آزمون، آزمایش، امتحان، سنجش، محک، معیار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a mid-term test
- امتحان نیم‌سال
- an intelligence test
- آزمون هوش
- a blood test
- آزمایش خون
- test of experience
- محک تجربه
- The delay was a test of our patience.
- آن تأخیر صبر ما را در بوته‌ی آزمایش قرار داد.
- to test for blood sugar
- قند خون را مورد آزمایش قرار دادن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive verb - intransitive
امتحان کردن، محک زدن، آزمودن، سنجیدن
- She tested them on grammar.
- آن‌ها را از نظر دستور زبان امتحان کرد.
- She tested high in physics.
- در امتحان فیزیک نمره‌اش در سطح بالا بود.
- testing nuclear weapons under the sea
- آزمایش کردن سلاح‌های اتمی در زیر دریا
- a well-tested remedy
- درمانی که بارها امتحان شده است
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد test

  1. noun examination, quiz
    Synonyms:
    analysis approval assessment attempt blue book catechism check comp confirmation corroboration countdown criterion dry run elimination essay evaluation exam experiment final fling go inquest inquiry inspection investigation lick oral ordeal pop quiz preliminary probation probing proof questionnaire scrutiny search shibboleth standard substantiation touchstone trial trial and error trial run try tryout verification yardstick
  1. verb examine, quiz
    Synonyms:
    analyze assay assess check confirm demonstrate experiment experimentalize give a tryout inquire investigate look into make a trial run match up prove prove out put to the test question run idea by someone run it up a flagpole see how it flies see how wind blows send up a balloon shake down stack up substantiate try try on try on for size try out validate verify

Collocations

  • test-drive

    (مثلاً هنگام خرید اتومبیل) به‌طور آزمایشی راندن

Idioms

  • put to the test

    آزمودن، در بوته‌ی آزمایش قرار دادن

  • stand the test of time

    در اثر مرور زمان ارزش خود را ثابت کردن، خوب دوام آوردن

ارجاع به لغت test

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «test» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/test

لغات نزدیک test

پیشنهاد بهبود معانی