گذشتهی ساده:
testedشکل سوم:
testedسومشخص مفرد:
testsوجه وصفی حال:
testingشکل جمع:
testsآزمون، آزمایش، امتحان، سنجش، محک، معیار
a mid-term test
امتحان نیمسال
an intelligence test
آزمون هوش
a blood test
آزمایش خون
test of experience
محک تجربه
The delay was a test of our patience.
آن تأخیر صبر ما را در بوتهی آزمایش قرار داد.
to test for blood sugar
قند خون را مورد آزمایش قرار دادن
امتحان کردن، محک زدن، آزمودن، سنجیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She tested them on grammar.
آنها را از نظر دستور زبان امتحان کرد.
She tested high in physics.
در امتحان فیزیک نمرهاش در سطح بالا بود.
testing nuclear weapons under the sea
آزمایش کردن سلاحهای اتمی در زیر دریا
a well-tested remedy
درمانی که بارها امتحان شده است
(مثلاً هنگام خرید اتومبیل) بهطور آزمایشی راندن
مسابقه آزمایشی
آزمودن، در بوتهی آزمایش قرار دادن
در اثر مرور زمان ارزش خود را ثابت کردن، خوب دوام آوردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «test» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/test