فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Try On

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb
    پرو کردن، پا کردن، امتحان کردن
    • - Try on the shoes to see if they fit.
    • - کفش‌ها رو پات کن ببین اندازته.
    • - What a gorgeous dress - why don't you try it on for size
    • - چه لباس قشنگی. می‌خوای پرو کن ببین اندازه‌ت می‌شه؟
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد try on

  1. phrasal verb evaluate
    Synonyms: appraise, audition, check out, demonstrate, experiment, fit, inspect, practice, probe, prove, sample, scrutinize, taste, test, try out, wear
  2. phrasal verb Put clothes on to see if they fit

ارجاع به لغت try on

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «try on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/try-on

لغات نزدیک try on

پیشنهاد بهبود معانی