گذشتهی ساده:
practicedشکل سوم:
practicedسومشخص مفرد:
practicesوجه وصفی حال:
practicingشکل جمع:
practicesاین لغت در انگلیسی بریتانیایی بهصورتِ practise نوشته میشود.
تمرین کردن، ممارست کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
She practises the violin every day.
او هر روز ویولن تمرین میکند.
He practices basketball everyday.
هر روز بسکتبال تمرین میکند.
(به کاری) پرداختن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She practised medicine for 20 years.
او ۲۰ سال به طبابت پرداخت.
How long have you been practising as a dentist?
چند وقت است که بهعنوان دندانپزشک مشغول به کار هستید؟
(بهطور منظم و اغلب بر اساس عرف یا مذهب یا مجموعهای از قوانین یا بهعنوان عادت) عمل کردن، ادا کردن، انجام دادن
The new government has promised all citizens the right to practise their religion.
حکومت جدید به همهی شهروندان وعده داده است که حق دارند آنها به دین خود عمل کنند.
Practicing safe sex is an important way of avoiding HIV infection.
برقراری و انجام رابطهی جنسی ایمن یکی از راههای مهم برای جلوگیری از ابتلا به HIV است.
مشق، ورزش، تمرین، تکرار، ممارست، عمل
To put our plans into practice requires money as well as hard work.
به انجام رساندن نقشههای ما مستلزم داشتن پول و همچنین کار زیاد است.
It seemed like a good plan, but in practice it failed.
به نظر نقشهی خوبی میآمد؛ ولی در عمل با شکست مواجه شد.
to be out of practice
تمرین نداشتن
... night and day there was practice and repetition
... شب و روز تمرین و تکرار بود
piano practice
تمرین پیانو
در عمل
به مرحلهی انجام رساندن، جامهی عمل پوشاندن
از روی عادت یا رسم انجام دادن، معمولاً انجام دادن
کار نیکو کردن از پر کردن است
آنچه را که به دیگران پند میدهی، خودت هم انجام بده/ اول خودت را اصلاح کن، بعد دیگران را
به مرحلهی انجام رساندن، جامهی عمل پوشاندن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «practice» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/practice