فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Homework

ˈhoʊmwɜːrk ˈhəʊmwɜːk

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A1

مشق، تکلیف خانه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Each child is also given homework.

به هر یک از بچه‌ها تکلیف منزل هم می‌دهند.

to do one's homework

خود را (برای کاری) مهیا کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد homework

  1. noun preparatory school work done outside school (especially at home)
    Synonyms:
    preparation prep home-study outside assignment library assignment
    Antonyms:
    classwork examination recitation

ارجاع به لغت homework

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «homework» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/homework

لغات نزدیک homework

پیشنهاد بهبود معانی