آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Seasoning

ˈsiːznɪŋ ˈsiːznɪŋ

معنی seasoning | جمله با seasoning

noun countable uncountable

چاشنی، ادویه‌

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

This salad needs seasoning.

این سالاد نیاز به چاشنی دارد.

Don't forget to sprinkle some seasoning on top before serving.

فراموش نکنید که قبل‌از سرو، مقداری ادویه‌ روی آن بپاشید.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد seasoning

  1. noun flavoring for food

ارجاع به لغت seasoning

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «seasoning» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/seasoning

لغات نزدیک seasoning

پیشنهاد بهبود معانی