سومشخص مفرد:
seasonsوجه وصفی حال:
seasoningصفت تفضیلی:
more seasonedصفت عالی:
most seasonedباتجربه، کارکشته، کهنهکار
a seasoned traveller
مسافر باتجربه
Artie was by then a seasoned musician with six albums to his credit.
آرتی تا آن زمان با انتشار شش آلبوم به نام خود تبدیل به موسیقیدان کارکشتهای شده بود.
چاشنیزده، طعمدارشده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
seasoned fish
ماهی طعمدارشده
Coat the fish with seasoned flour.
ماهی را به آرد طعمدار آغشته کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «seasoned» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/seasoned