گذشتهی ساده:
wisedشکل سوم:
wisedسومشخص مفرد:
wisesوجه وصفی حال:
wisingصفت تفضیلی:
wiserصفت عالی:
wisestخردمند، عاقل، فرزانه، بخرد (شخص)، عاقلانه، خردمندانه، بخردانه (رفتار و غیره)
a wise old woman
پیرزن خردمند
The wise teacher imparted valuable lessons to his students.
معلم بخرد درسهای ارزشمندی به شاگردانش داد.
He is a wise man who speaks little.
او مرد فرزانهای است که کم صحبت میکند.
a wise saying
گفتهی خردمندانه
wise action
عمل عاقلانه
در جهت ...، بهطور ... (اشاره به حالت حرکت) (wise-)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She turned the knob clockwise to adjust the volume.
دکمه را در جهت عقربههای ساعت چرخاند تا صدا را تنظیم کند.
She walked slantwise across the room.
او بهطور کج در اتاق راه رفت.
بهصورتِ ... (wise-)
She moved crabwise across the sandy beach.
او بهصورت خرچنگی در کل ساحل شنی حرکت کرد.
The cat crept crabwise.
گربه بهصورت خرچنگی خزید.
از نظر، تا آنجا که به ... مربوط است (wise-)
Foodwise, the restaurant down the street has the best sushi rolls in town.
از نظر غذا، رستوران انتهای خیابان بهترین سوشیرولهای شهر را دارد.
The concert was amazing, but a bit chilly weatherwise.
کنسرت شگفتانگیز بود، اما تا آنجا که به هوا مربوط است، کمی سرد بود.
آگاه، مطلع (از چیزی)
She got wise to his lies and deception.
از دروغ و فریب او آگاه شد.
The detective got wise to the criminal's plan.
کارآگاه از نقشهی جنایتکار مطلع شد.
زیرک، زرنگ، آگاه
She was a wise businesswoman.
او تاجر زیرکی بود.
The wise investor diversified their portfolio to minimize risk.
سرمایهگذار آگاه پرتفوی خود را متنوع کرد تا ریسک را به حداقل برساند.
گستاخ، پررو (شخص)، گستاخانه (رفتار و غیره)
Don't be such a wise guy.
اینقدر گستاخ نباش.
She couldn't stand his wise remarks about her cooking.
او نمیتوانست اظهارات گستاخانهی او در مورد آشپزیاش را تحمل کند.
قدیمی ماهر (در جادوگری و طالعبینی)
The wise wizard summoned spirits.
جادوگر ماهر ارواح را احضار کرد.
The wise enchantress revealed the secrets of the hidden realm.
افسونگر ماهر اسرار قلمرو پنهان را فاش کرد.
آگاه شدن، فهمیدن (معمولاً با up میآید)
She should wise up to the fact that he's not trustworthy.
او باید بفهمد باشد که او مورد اعتماد نیست.
Reading books is a great way to wise up about history.
خواندن کتاب راهی عالی برای آگاه شدن از تاریخ است.
آگاه کردن، مطلع کردن، در جریان گذاشتن (معمولاً با up میآید)
The old man wise'd up the young boy on the dangers of the forest.
پیرمرد پسر جوان را در مورد خطرات جنگل آگاه کرد.
The teacher wise'd up the students on the history of their town.
معلم دانشآموزان را در جریان تاریخ شهرشان گذاشت.
روش، شیوه، طریق، طریقه، طور
He was determined to succeed in any wise.
او مصمم بود که به هر روش موفق شود.
Their decision to cancel the event was in no wise unexpected.
تصمیم آنها برای لغو این رویداد به هیچ طریقی غیرمنتظره نبود.
(انگلیسی اسکاتلندی) راهنمایی کردن
The old man wised the travelers along the path.
پیرمرد مسافران مسیر را راهنمایی کرد.
Can you wise us to the nearest exit?
آیا میتوانید ما را به نزدیکترین خروجی راهنمایی کنید؟
(انگلیسی اسکاتلندی) نصیحت کردن
The elder wised the young man on his future career choices.
بزرگتر مرد جوان را در مورد انتخابهای شغلی آیندهاش نصیحت کرد.
She wised her friend to quit his job and follow his dreams.
دوستش را نصیحت کرد که شغلش را رها کند و دنبال رؤیاهایش برود.
(امریکا ـ عامیانه) آگاه کردن یا شدن، پیبردن، هشیار کردن یا شدن
(امریکا ـ عامیانه) 1- پیبردن، آگاه شدن 2- پررو شدن، گستاخ شدن
(امریکا ـ عامیانه) آگاه شدن یا بودن، کاشف به عمل آوردن، پیبردن
(قادر به پیشبینی چیزی نبودن ولی) پساز روی دادن آن اظهار فضل کردن
(امریکا ـ عامیانه) 1- پیبردن، آگاه شدن 2- پررو شدن، گستاخ شدن
دارای همان اطلاعات پیشین (نه بیشتر)
put (somebody) wise to (something)
(امریکا ـ عامیانه) چیزی را به کسی خبر دادن، آگاه کردن
بسیار عاقل
صرفهجو یا دقیق در چیزهای کوچک؛ ولی بیدقت و ولخرج در چیزهای بزرگ
کسی که سر مبالغ کم صرفهجو است؛ ولی سر مبالغ زیاد احمق
(قدیمی - عامیانه) لطیفهگویی و شوخیپرانی کردن
برای عاقل یک حرف بس است، عاقل را اشارتی کافی است، العاقل یکفی بالاشاره
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wise» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wise