شکل جمع:
operationsعمل، کار، کنش
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
Practice until you can go through the whole operation without thinking.
تمرین کن تا وقتی که بتوانی بدون فکر کردن همهی عملیات را انجام بدهی.
the delicate operations of the human brain
کنشهای حساس مغز انسان
The factory has been in operation for a year.
یک سال است که کارخانه مشغول کار است.
to put into operation
به کار انداختن
the mechanical operations involved in sculpture
کارهای مکانیکی وابسته به تندیس (مجسمه) سازی
کارکرد، عملکرد، اثر، تأثیر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the operation of this drug
اثر این دارو
the operation of the Holy Ghost on humans
تأثیر روحالقدس بر انسانها
عمل جراحی
Soon after the operation, he died.
کمی پس از عمل جراحی مرد.
(ریاضی) عمل، فراوش، عمل جبری
binary operation
عمل دوتایی
(نظامی و غیره) عملیات نظامی، مانورهای رزمی
Operation Barbarosa
عملیات نظامی بارباروسا
Chief of Naval Operations
(امریکا) فرماندهی نیروی دریایی
اداره، گردش، بهرهبرداری، اداره کردن، چرخاندن
the operation of a large household
اداره کردن یک خانوادهی بزرگ
1- درحال کار کردن، دایر، به راه، مشغول تولید 2- دارای اعتبار قانونی، لازمالاجرا، به قوت خود باقی، مؤثر، کارا، کاری
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «operation» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/operation