گذشتهی ساده:
operatedشکل سوم:
operatedسومشخص مفرد:
operatesوجه وصفی حال:
operatingعمل کردن، کنشور بودن یا شدن
Plain reason operates in the mind of this learned hearer.
عقل سلیم در مغز این شنوندهی دانشمند کنشور است.
مؤثر بودن، کارگر شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The drug operated quickly.
آن دارو زود کارگر شد (اثر کرد).
به فعالیت واداشتن، بهکار انداختن، بهرهبرداری کردن
Such influences may operate remarkable changes.
اینگونه نفوذها میتوانند باعث دگرگونیهای قابلملاحظهای بشوند.
عمل جراحی کردن
Iraj was operated on yesterday.
دیروز ایرج را عمل کردند.
John operates from 1 to 9 p.m.
جان از یک تا نه بعد از ظهر عمل جراحی میکند.
the operating room
اتاق جراحی (عمل)
(ارتش) عملیات نظامی کردن، فعالیت (نظامی) کردن
Our ships are operating from bases in Bandar Abbas.
ناوهای ما از پایگاههای بندرعباس عملیات نظامی میکنند.
اثر کردن، موجب شدن، باعث شدن، سبب شدن
His words operated to end the meeting in disorder.
حرفهای او موجب شد که جلسه با بینظمی پایان یابد.
کار کردن، راه انداختن (موتور دستگاه و غیره) به کار انداختن، راندن، چرخاندن
Can you operate this motor?
میتوانی این موتور را به کار بیندازی؟
To operate a car, you need a driver's license.
برای راندن اتومبیل نیاز به گواهینامهی رانندگی داری.
This tractor operates on diesel oil.
این تراکتور با روغن دیزل کار میکند.
The ventilators operate night and day.
هواکشها شب و روز کار میکنند.
He operated as a salesman for two years.
مدت دو سال بهعنوان فروشنده کار کرد.
گرداندن، اداره کردن
He operates three grocery stores.
او سه فروشگاه را میگرداند (اداره میکند).
عمل جراحی (بر روی) کردن (معمولاً با on به کار میرود)
operating on a brain tumor
عمل جراحی بر روی یک تومور مغزی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «operate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/operate