امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Transplant

trænˈsplænt ˈtrænsplɑːnt ˈtrænsplɑːnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    transplanted
  • شکل سوم:

    transplanted
  • سوم‌شخص مفرد:

    transplants
  • وجه وصفی حال:

    transplanting
  • شکل جمع:

    transplants

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb C2
نشاکردن، درجای دیگری نشاندن، مهاجرت کردن، کوچ‌دادن، نشا زدن، (جراحی) پیوند زدن، عضو پیوند شده، فراکاشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- He traps and transplants beavers to the other sections of the state.
- او بیدسترها را به دام می‌اندازد و در بخش‌های دیگر ایالت اسکان می‌دهد.
- He wished to transplant his family to Canada.
- آرزو می‌کرد که خانواده‌ی خود را در کانادا ماندگار کند.
- Dr. Delpino transplanted one twin's kidney to the other.
- دکتر دلپینو کلیه‌ی یکی از دوقلوها را به دوقلوی دیگر پیوند زد.
- The operation to transplant a heart is now fairly common.
- جراحی پیوند قلب اکنون نسبتاً عادی است.
- a heart transplant
- پیوند قلب
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد transplant

  1. verb relocate
    Synonyms: displace, emigrate, graft, immigrate, move, readapt, recondition, remove, reorient, reset, resettle, revamp, shift, transfer, transpose, uproot
    Antonyms: preserve, save

لغات هم‌خانواده transplant

ارجاع به لغت transplant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «transplant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/transplant

لغات نزدیک transplant

پیشنهاد بهبود معانی