گذشتهی ساده:
transplantedشکل سوم:
transplantedسومشخص مفرد:
transplantsوجه وصفی حال:
transplantingشکل جمع:
transplantsنشاکردن، درجای دیگری نشاندن، مهاجرت کردن، کوچدادن، نشا زدن، (جراحی) پیوند زدن، عضو پیوند شده، فراکاشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He traps and transplants beavers to the other sections of the state.
او بیدسترها را به دام میاندازد و در بخشهای دیگر ایالت اسکان میدهد.
He wished to transplant his family to Canada.
آرزو میکرد که خانوادهی خود را در کانادا ماندگار کند.
Dr. Delpino transplanted one twin's kidney to the other.
دکتر دلپینو کلیهی یکی از دوقلوها را به دوقلوی دیگر پیوند زد.
The operation to transplant a heart is now fairly common.
جراحی پیوند قلب اکنون نسبتاً عادی است.
a heart transplant
پیوند قلب
گذشتهی ساده transplant در زبان انگلیسی transplanted است.
شکل سوم transplant در زبان انگلیسی transplanted است.
شکل جمع transplant در زبان انگلیسی transplants است.
وجه وصفی حال transplant در زبان انگلیسی transplanting است.
سومشخص مفرد transplant در زبان انگلیسی transplants است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «transplant» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/transplant