فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Transpire

trænˈspaɪər trænˈspaɪə

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive

روی دادن، بیرون آمدن، نشرکردن، نفوذ کردن، بخار پس دادن، فاش شدن، رخنه کردن، فراتر اویدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

a plant transpires a lot more when the weather is warm

وقتی که هوا گرم است، گیاه خیلی بیشتر ترا‌دمش می‌کند.(بخار پس می‌دهد)

It soon transpired that there were disagreements among them.

به‌زودی معلوم شد که در میان آن‌ها اختلافاتی وجود داشت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He gave the full account of all that had transpired.

او آنچه را که روی داده بود، به‌طور گسترده شرح داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد transpire

  1. verb occur, happen
    Synonyms:
    happen take place come about develop arise ensue result turn up go befall fall out come to pass chance eventuate gel shake betide
  1. verb become known
    Synonyms:
    emerge come out come to light be made public get out be discovered be disclosed leak break

ارجاع به لغت transpire

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «transpire» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/transpire

لغات نزدیک transpire

پیشنهاد بهبود معانی