گذشتهی ساده:
transpiercedشکل سوم:
transpiercedسومشخص مفرد:
transpiercesوجه وصفی حال:
transpiercingرسوخ کردن، شکافتن، سوراخ کردن، فرو رفتن، نفوذ کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His words seemed to transpierce her heart.
حرفهایش انگار قلب او را شکافت.
The sword transpierced his armor and wounded him.
شمشیر زره او را سوراخ کرد و زخمیاش کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «transpierce» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/transpierce