امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Turn Up

ˈtɝːn.ʌp ˈtɜːn.ʌp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    turn-ups

توضیحات

شکل نوشتاری این لغت در حالت اسم (noun): turn-up

در معنای هفتم در انگلیسی آمریکایی به‌جای turn-up از cuff استفاده می‌شود.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb informal B2
آمدن، رسیدن، حاضر شدن در جایی، پیدا شدن در جایی (معمولاً به‌صورت غیرمنتظره و بی‌برنامه)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- We had a party, but only a few people turned up.
- ما مهمانی داشتیم، اما فقط چند نفر آمدند.
- He didn't turn up for work yesterday.
- او دیروز سر کار حاضر نشد.
- He always turns up when you least expect him.
- او همیشه زمانی که اصلاً انتظارش را نداری پیدایش می‌شود.
- What time did they finally turn up?
- آن‌ها بالاخره ساعت چند رسیدند؟
phrasal verb informal
پیش آمدن، پیدا شدن (فرصت یا موقعیت بهتر، معمولاً به‌صورت غیرمنتظره و بی‌برنامه)
- I was about to give up searching for a flat, then a perfect place turned up.
- داشتم از جستجوی آپارتمان ناامید می‌شدم که جایی عالی پیدا شد.
- Don't worry about finding a job; something suitable will turn up soon.
- نگران پیدا کردن کار نباش؛ یه چیز مناسب به‌زودی پیدا میشه.
- She was starting to lose hope, but then an unexpected opportunity turned up.
- داشت امیدش را از دست می‌داد، اما بعد فرصتی غیرمنتظره پیش آمد.
- We waited for hours, hoping that a chance to speak with him would turn up.
- ساعت‌ها منتظر ماندیم، به امید اینکه فرصتی برای صحبت با او پیش بیاید.
phrasal verb
پیدا شدن چیزی (معمولاً به‌صورت غیرمنتظره)
- She was surprised when her old diary turned up in the attic.
- او وقتی دفترخاطرات قدیمی‌اش در اتاق زیرشیروانی پیدا شد، شگفت‌زده شد.
- My lost keys finally turned up under the sofa cushion.
- کلیدهای گمشده‌ام بالاخره زیر کوسن مبل پیدا شدند.
- Don't worry about the missing document; it will probably turn up.
- نگران سند گمشده نباش؛ احتمالاً پیدا خواهد شد.
phrasal verb
دولا کردن، بالا زدن، کوتاه کردن (تا زدن و سپس دوختن لباس)
- She decided to turn up the sleeves of her shirt because it was getting warm.
- او تصمیم گرفت آستین‌های پیراهنش را بالا بزند چون هوا داشت گرم می‌شد.
- The tailor will turn up the curtains to the correct length.
- خیاط پرده‌ها را تا اندازه‌ی درست کوتاه خواهد کرد.
phrasal verb informal
فهمیدن، کشف کردن، پیدا کردن اطلاعات (معمولاً بعداز گشتن زیاد)
- They turned up some interesting facts during their investigation.
- آن‌ها در طول تحقیقات خود حقایق جالبی را کشف کردند.
- We need to turn up more information about the suspect's past.
- ما باید اطلاعات بیشتری در مورد گذشته مظنون پیدا کنیم.
- The researchers are trying to turn up a solution to the problem.
- محققان در تلاش هستند تا راه‌حلی برای این مشکل پیدا کنند.
phrasal verb
زیاد کردن، بلند کردن (جریان یا صدای چیزی)
- I need to turn up the brightness on my phone screen; I can't see it in the sunlight.
- باید روشنایی صفحه گوشی را زیاد کنم؛ نمیتوانم زیر نور آفتاب ببینمش.
- The DJ turned up the music, and the crowd started dancing.
- دی‌جی صدای موسیقی را زیاد کرد و جمعیت شروع به رقصیدن کردند.
- Could you please turn up the heat? It's getting chilly in here.
- می‌شه لطفاً شعله‌ی بخاری رو زیاد کنی؟ اینجا داره سرد میشه.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی دمپای شلوار
- The tailor carefully pressed the turn-ups on the new suit.
- خیاط بادقت دمپاهای کت و شلوار جدید را اتو کرد.
- He adjusted the turn-ups so they sat perfectly above his shoes.
- او دمپاها را طوری تنظیم کرد که کاملاً بالای کفش‌هایش قرار بگیرند.
noun singular informal
انگلیسی بریتانیایی اتفاق غیرمنتظره، اتفاق بی‌برنامه
- The team's victory, after a string of losses, was quite a turn-up.
- پیروزی تیم، پس از یک سری باخت، کاملاً غیرمنتظره بود.
- The sudden resignation of the CEO was a real turn-up.
- استعفای ناگهانی مدیرعامل واقعاً غیرمنتظره بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد turn up

  1. verb come, arrive
    Synonyms:
    appear attend blow in come in enter get get in make an appearance materialize pop in punch in put in an appearance reach roll in show show up weigh in
    Antonyms:
    abandon go leave
  1. verb discover or be discovered
    Synonyms:
    become known be found bring to light catch come across come to light come to pass crop up descry detect dig up disclose encounter espy expose find hit upon learn meet meet with pop up reveal see spot track track down transpire uncover unearth
    Antonyms:
    lose miss

ارجاع به لغت turn up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «turn up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/turn-up

لغات نزدیک turn up

پیشنهاد بهبود معانی