گذشتهی ساده:
detectedشکل سوم:
detectedسومشخص مفرد:
detectsوجه وصفی حال:
detectingپیدا کردن، کشف کردن، یافتن، شناسایی کردن، تشخیص دادن، پی بردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I detected the flaws in her reasoning.
به کاستیهای استدلال او پی بردم.
She easily detected the real killer.
او قاتل حقیقی را بهآسانی شناسایی کرد.
This instrument detects and registers the slightest change in temperature.
این ابزار کوچکترین تغییر درجهی حرارت را کشف و ثبت میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «detect» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/detect