با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Expose

ɪkˈspoʊz ɪkˈspoʊz ɪkˈspəʊz ɪkˈspəʊz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    exposed
  • شکل سوم:

    exposed
  • سوم‌شخص مفرد:

    exposes
  • وجه وصفی حال:

    exposing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
بی‌پناه گذاشتن، بی‌حفاظ گذاردن، در معرض گذاشتن، نمایش دادن، آشکار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Our left flank was dangerously exposed to an enemy attack.
- جناح چپ ما به‌طور خطرناکی در معرض حمله‌ی دشمن بود.
- This coast is exposed to severe northerly winds.
- این ساحل در معرض بادهای شدید شمالی قرار دارد.
- The students were exposed to Hindu culture and religion.
- فرهنگ و مذهب هندو به دانشجویان ارائه داده شد.
- Some ancient people exposed unwanted infants.
- برخی از اقوام کهن نوزادان ناخواسته را رها می‌کردند و می‌رفتند.
- Prostitutes sat by the brook and exposed their thighs and breasts to the passersby.
- روسپی‌ها در کنار نهر نشسته و ران‌ها و سینه‌های خود را در معرض دید رهگذران قرار می‌دادند.
- He exposed two of the bank's managers.
- او دو تا از مدیران بانک را لو داد.
- The trial exposed their crimes.
- محاکمه، تبهکاری‌های آن‌ها را آشکار کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
افشا، ارائه، نمایش
- This newspaper published a detailed expose of her private life.
- این روزنامه افشای مفصلی از زندگی خصوصی او را چاپ کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد expose

  1. verb reveal
    Synonyms: advertise, air, bare, betray, brandish, bring to light, broadcast, crack, debunk, denude, dig up, disclose, display, disport, divulge, exhibit, feature, flash, flaunt, give away, lay bare, lay open, leak, let cat out of bag, let out, make known, manifest, open, open to view, parade, present, prove, publish, put on view, report, show, show off, smoke out, spill, streak, tip off, trot out, unclothe, uncover, unearth, unfold, unmask, unshroud, unveil
    Antonyms: conceal, cover, hide
  2. verb subject to danger
    Synonyms: endanger, hazard, imperil, jeopardize, lay open, leave open, make liable, make vulnerable, peril, put in harm’s way, risk
    Antonyms: guard, protect, save, shield
  3. noun disclosure
    Synonyms: betrayal, confession, construction, divulgence, exegesis, explanation, explication, exposal, exposition, exposure, interpretation, revelation, truth, uncovering
    Antonyms: secret, silence

لغات هم‌خانواده expose

  • adjective
    exposed
  • verb - transitive
    expose

ارجاع به لغت expose

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «expose» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/expose

لغات نزدیک expose

پیشنهاد بهبود معانی