امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unfold

ʌnˈfoʊld ʌnˈfəʊld
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    unfolded
  • شکل سوم:

    unfolded
  • سوم‌شخص مفرد:

    unfolds
  • وجه وصفی حال:

    unfolding

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive C1
آشکار کردن، فاش کردن، آشکار شدن، رها کردن، بازکردن، ته چیزی را گشودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- to unfold the tablecloth
- رومیزی را پهن کردن
- to fold and then to unfold the arms
- دستان خود را جمع و سپس از هم باز کردن
- The story is unfolded through dialogue.
- داستان از طریق گفت‌وگو برملا می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unfold

  1. verb spread out
    Synonyms: disentangle, display, expand, extend, fan, fan out, flatten, loosen, open, outspread, outstretch, reel out, release, shake out, spread, straighten, stretch out, unbend, uncoil, uncrease, uncurl, undo, unfurl, unravel, unroll, untwist, unwind, unwrap
    Antonyms: fold, wrap
  2. verb make known
    Synonyms: announce, clarify, clear up, decipher, describe, disclose, discover, display, divulge, dope out, elucidate, explain, explicate, expose, figure out, illustrate, present, publish, resolve, reveal, show, solve, uncover, unravel
    Antonyms: conceal, hide, withhold
  3. verb develop
    Synonyms: bear fruit, demonstrate, elaborate, evidence, evince, evolve, expand, grow, manifest, mature
    Antonyms: block, check, stagnate, stop

لغات هم‌خانواده unfold

ارجاع به لغت unfold

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unfold» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unfold

لغات نزدیک unfold

پیشنهاد بهبود معانی