گذشتهی ساده:
unfoldedشکل سوم:
unfoldedسومشخص مفرد:
unfoldsوجه وصفی حال:
unfoldingآشکار کردن، فاش کردن، آشکار شدن، رها کردن، بازکردن، ته چیزی را گشودن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to unfold the tablecloth
رومیزی را پهن کردن
to fold and then to unfold the arms
دستان خود را جمع و سپس از هم باز کردن
The story is unfolded through dialogue.
داستان از طریق گفتوگو برملا میشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unfold» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unfold