فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Unwind

ʌnˈwaɪnd ʌnˈwaɪnd

گذشته‌ی ساده:

unwound

شکل سوم:

unwound

سوم‌شخص مفرد:

unwinds

وجه وصفی حال:

unwinding

توضیحات:

همچنین در معنای دوم می‌توان از wind down به‌جای unwind استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive C2

باز کردن، باز شدن (گلوله‌ی نخ و غیره)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

She carefully unwound the bandage from her injured finger.

او با احتیاط بانداژ را از انگشت آسیب‌دیده‌اش باز کرد.

The technician unwound the wires to troubleshoot the device.

کارشناس فنی سیم‌ها را باز کرد تا دستگاه را عیب‌یابی کند.

verb - intransitive verb - transitive C1

خستگی درکردن، تمدد اعصاب کردن، آرام شدن، آرام گرفتن، استراحت کردن، آسودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

After the long meeting, I needed time to unwind.

بعداز آن جلسه‌ی طولانی نیاز داشتم که تمدد اعصاب کنم.

The beach is the perfect place to unwind and forget about all of life's stresses.

ساحل مکان مناسبی برای آرام شدن و فراموش کردن تمام استرس‌های زندگی است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unwind

  1. verb undo, untangle
    Synonyms:
    free separate loosen unravel loose untwist uncoil unwrap untwine unroll unfurl unbend slacken disentangle unreel ravel
    Antonyms:
    twist tangle wind
  1. verb relax
    Synonyms:
    rest calm down slow down wind down take it easy take a break sit back ease off loosen up quiet down quieten recline
    Antonyms:
    prepare ready agitate

ارجاع به لغت unwind

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unwind» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unwind

لغات نزدیک unwind

پیشنهاد بهبود معانی