گذشتهی ساده:
unwoundشکل سوم:
unwoundسومشخص مفرد:
unwindsوجه وصفی حال:
unwindingهمچنین در معنای دوم میتوان از wind down بهجای unwind استفاده کرد.
باز کردن، باز شدن (گلولهی نخ و غیره)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
She carefully unwound the bandage from her injured finger.
او با احتیاط بانداژ را از انگشت آسیبدیدهاش باز کرد.
The technician unwound the wires to troubleshoot the device.
کارشناس فنی سیمها را باز کرد تا دستگاه را عیبیابی کند.
خستگی درکردن، تمدد اعصاب کردن، آرام شدن، آرام گرفتن، استراحت کردن، آسودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
After the long meeting, I needed time to unwind.
بعداز آن جلسهی طولانی نیاز داشتم که تمدد اعصاب کنم.
The beach is the perfect place to unwind and forget about all of life's stresses.
ساحل مکان مناسبی برای آرام شدن و فراموش کردن تمام استرسهای زندگی است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unwind» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unwind