گذشتهی ساده:
tangledشکل سوم:
tangledسومشخص مفرد:
tanglesوجه وصفی حال:
tanglingشکل جمع:
tanglesدرهموبرهم کردن، درهم پیچیدن، گرفتار کردن، گیرافتادن، درهم گیر انداختن، گوریده کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to comb the tangles out of one's hair
با شانه گرهخوردگی گیسوی خود را برطرف کردن
This sheep's wool is full of tangles.
پشم این گوسفند پر از گوریدگی است.
We were lost in a tangle of narrow streets.
در پیچاپیچ خیابانهای تنگ راه خود را گم کردیم.
The country's trade is hurt by the tangle of regulations.
درهم و برهمی مقررات به بازرگانی کشور صدمه میزند.
She is responsible for the tangle with the neighbors.
او مسئول درگیری با همسایهها است.
a new political tangle
یک درگیری سیاسی تازه
tangled hair
گیسوی گوریده
the tangled branches of this forest's trees
شاخوبرگ درهم گیرافتادهی درختان این جنگل
the company's tangled affairs
اوضاع مغشوش شرکت
We were tangled in a web of needless laws.
در شبکهای از قوانین غیرضروری گیر افتاده بودیم.
Enemy planes didn't dare to tangle with our fleet.
هواپیماهای دشمن جرئت درگیر شدن با ناوگان ما را نداشتند.
don't tangle with his lawyer!
با وکیل او در نیفت!
در افتادن با، درگیر شدن با، گلاویز شدن با
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tangle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tangle