فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Labyrinth

ˈlæbərɪnθ ˈlæbərɪnθ

شکل جمع:

labyrinths

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

شکنج، لابیرنت، دخمه پرپیچ وخم، ماز، پلکان مارپیچ، (مجازاً) پیچیدگی، چیز بغرنج

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Daedalus constructed a large labyrinth in Crete.

ددالوس یک راه مارپیچ بزرگ در جزیره‌ی کرت ساخت.

In a psychological test the mice were taught to find their way through a labyrinth.

در یک آزمون روانشناسی به موش‌ها یاد دادند که راه خود را در یک راه مارپیچ پیدا کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The area is surrounded by a labyrinth of swamps and rivers.

آن ناحیه توسط مازی از مرداب و رودخانه احاطه شده است.

He was lost in a labyrinth of despair.

او در راه پرپیچ و خم یأس و نومیدی گم شده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد labyrinth

  1. noun maze, complexity
    Synonyms:
    problem puzzle complication complexity tangle web knot perplexity entanglement intricacy convolution mesh jungle riddle coil skein morass snarl

ارجاع به لغت labyrinth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «labyrinth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/labyrinth

لغات نزدیک labyrinth

پیشنهاد بهبود معانی