با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Labyrinth

ˈlæbərɪnθ ˈlæbərɪnθ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    labyrinths

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    شکنج، لابیرنت، دخمه پرپیچ وخم، ماز، پلکان مارپیچ، (مجازاً) پیچیدگی، چیز بغرنج
    • - Daedalus constructed a large labyrinth in Crete.
    • - ددالوس یک راه مارپیچ بزرگ در جزیره‌ی کرت ساخت.
    • - In a psychological test the mice were taught to find their way through a labyrinth.
    • - در یک آزمون روانشناسی به موش‌ها یاد دادند که راه خود را در یک راه مارپیچ پیدا کنند.
    • - The area is surrounded by a labyrinth of swamps and rivers.
    • - آن ناحیه توسط مازی از مرداب و رودخانه احاطه شده است.
    • - He was lost in a labyrinth of despair.
    • - او در راه پرپیچ و خم یأس و نومیدی گم شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد labyrinth

  1. noun maze, complexity
    Synonyms: coil, complication, convolution, entanglement, intricacy, jungle, knot, mesh, morass, perplexity, problem, puzzle, riddle, skein, snarl, tangle, web

ارجاع به لغت labyrinth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «labyrinth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/labyrinth

لغات نزدیک labyrinth

پیشنهاد بهبود معانی