با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Complication

ˌkɑːmpləˈkeɪʃn ˌkɒmplɪˈkeɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    complications

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
پیچیدگی، بغرنجی، سختی، دردسر، تودرتویی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The presence of both suitors at the party was a major complication.
- حضور هر دو خواستگار در مهمانی مشکل بزرگی بود.
- The surgery went smoothly without any complications.
- جراحی به راحتی و بدون دردسر پیش رفت.
noun countable
پزشکی عوارض، عواقب
- complications of diabetes
- عوارض مرض قند
- The patient experienced several complications after the surgery.
- بیمار بعد از جراحی عوارض زیادی را تجربه کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد complication

  1. noun difficult situation
    Synonyms: aggravation, complexity, confusion, development, difficulty, dilemma, drawback, embarrassment, entanglement, factor, intricacy, obstacle, problem, snag, web
    Antonyms: ease, peace, simplicity

لغات هم‌خانواده complication

ارجاع به لغت complication

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «complication» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/complication

لغات نزدیک complication

پیشنهاد بهبود معانی