شکل جمع:
complicationsپیچیدگی، بغرنجی، سختی، دردسر، تودرتویی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
The presence of both suitors at the party was a major complication.
حضور هر دو خواستگار در مهمانی مشکل بزرگی بود.
The surgery went smoothly without any complications.
جراحی به راحتی و بدون دردسر پیش رفت.
پزشکی عوارض، عواقب
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
complications of diabetes
عوارض مرض قند
The patient experienced several complications after the surgery.
بیمار بعد از جراحی عوارض زیادی را تجربه کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «complication» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/complication