شکل جمع:
obstaclesگیر، مانع، سد جلو راه، محظور، پاگیر، رداع
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
bureaucratic obstacles
موانع اداری (دیوان سالاری)
Her father's objection was their only obstacle.
مخالفت پدر دختر، تنها مانع آنها بود.
the removal of an obstacle in the throat
رفع آنچه که راه گلو را بسته است
(مسابقه) دو صحرایی با مانع
put obstacles in the way of someone
سر راه کسی مانع قرار دادن، (برای کسی) کار شکنی کردن، سد راه کسی شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «obstacle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/obstacle