فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Block

blɑːk blɒk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    blocked
  • شکل سوم:

    blocked
  • سوم شخص مفرد:

    blocks
  • وجه وصفی حال:

    blocking
  • شکل جمع:

    blocks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A2
    بلوک، قطعه، قالب، کنده، تکه
    • - a cement block
    • - بلوک سیمانی
    • - a block of wood
    • - قطعه چوب
    • - a block of ice
    • - قالب یخ
  • noun countable
    ساختمان، آپارتمان بزرگ، بلوک
    • - He drove (his car) around the block.
    • - او با اتومبیل دور بلوک گشت.
    • - His flat is on the fifth floor of this ten-storey block.
    • - آپارتمان او در طبقه‌ی پنجم این ساختمان ده طبقه است.
  • noun countable
    انگلیسی آمریکایی خیابان یا محله‌ی مربع شکل
    • - I walked three blocks over.
    • - من سه خیابان بالاتر رفتم.
    • - How many blocks should we walk?
    • - چند خیابان را باید پیاده برویم؟
  • noun countable
    گروه، دسته، واحد
    • - a block of tickets
    • - یک دسته بلیط
    • - They sell stamps in blocks.
    • - تمبرها را دسته‌ای می‌فروشند.
  • noun countable
    مانع، سد
    • - They put a block on any future development.
    • - بر سر راه همه‌ی پیشرفت‌های آتی مانع گذاشتند.
    • - social and psychological blocks
    • - موانع اجتماعی و روان‌شناختی
  • noun uncountable
    تکه‌ای چوب که در زمان قدیم سر مجرم را روی آن قرار می‌دادند و می‌بریدند
  • noun countable
    مکانیک بدنه‌ی موتور که سیلندرها در آن قرار می‌گیرند
  • noun countable
    تکه‌های اسباب‌بازی، آجرهای خانه‌سازی کودکان
  • noun countable
    ورزش نقطه‌ی شروع مسابقه
  • noun countable
    پزشکی گرفتگی یا انسداد اندام بدن، توقف در عملکرد اندام
    • - The patient presented with a block.
    • - بیمار به خاطر انسداد اندام به پزشک مراجعه کرد.
    • - heart block
    • - انسداد قلب
  • noun countable
    روان‌شناسی سلامت روان وقفه یا توقف ذهنی، ایست، تعلیق، گسیختگی، بازایستی
    • - writer's block
    • - توقف ذهنی نویسنده
    • - an emotional block
    • - تعلیق عاطفی
  • noun countable
    عامیانه کله، سر
    • - He threatened to knock my block off.
    • - تهدید کرد که کله‌ام را خرد خواهد کرد.
    • - I'll knock his block off if he tries anything with me!
    • - اگه بخواد کاری بکنه سرش رو می‌شکنم!
  • verb - transitive
    مانع شدن، مسدود کردن، جلوگیری کردن، سد کردن، جلوی چیزی را گرفتن، بازداشتن
    • - Soldiers blocked our way.
    • - سربازان جلو راهمان را گرفتند.
    • - The pipe is blocked.
    • - لوله گرفته است.
    • - This new building blocks our view of the sea.
    • - این ساختمان جدید جلو دید ما را به دریا می‌گیرد.
    • - blocked account
    • - حساب مسدود (بلوک شده)
    • - blocked currency
    • - پول بلوک شده
    • - He tried to block the deal.
    • - او سعی کرد جلو معامله را بگیرد.
    • - The Spanish government tried to block out new ideas from abroad.
    • - دولت اسپانیا کوشید جلو پخش اندیشه‌های نوین خارجی را بگیرد.
    • - The democrats blocked the passage of the bill.
    • - دموکراتها از تصویب لایحه جلوگیری کردند.
    • - The road was completely blocked.
    • - راه کاملاً بند آمده بود.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد block

  1. noun mass of material
    Synonyms: bar, brick, cake, chunk, cube, hunk, ingot, loaf, lump, oblong, piece, section, segment, slab, slice, solid, square
  2. noun obstruction
    Synonyms: bar, barrier, blank wall, blockage, chunk, clog, hindrance, impediment, jam, mass, obstacle, obstruction, roadblock, snag, stop, stoppage, wall
    Antonyms: opening
  3. verb obstruct
    Synonyms: arrest, bar, barricade, blockade, block out, brake, catch, charge, check, choke, clog, close, close off, close out, congest, cut off, dam, deter, fill, halt, hang up, hinder, hold up, impede, intercept, interfere with, occlude, plug, prevent, shut off, shut out, stall, stonewall, stop, stopper, stop up, stymie, tackle, take out of play, thwart
    Antonyms: let go, let up, open, unblock

Phrasal verbs

  • block in

    اتومبیل خود را جلو اتومبیل دیگر پارک کردن، راه ماشین دیگر را سد کردن

  • block out

    جلوی چیزی را گرفتن، مانع شدن

    تلاش کردن برای فکر نکردن به موضوعی

  • block up

    1- (متن یا فضا و غیره را) به طور مسدودکننده‌ای پر کردن 2- (توسط قطعات چوبی یا فلزی و غیره) بلند کردن

Idioms

  • go to the block

    1- اعدام شدن (از طریق قطع سر) 2- حراج کردن، به حراج گذاشتن

  • knock someone's block off

    (عامیانه) کتک مفصل زدن، تو سری حسابی زدن

  • on the block

    در معرض حراج یا فروش

لغات هم‌خانواده block

ارجاع به لغت block

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «block» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/block

لغات نزدیک block

پیشنهاد بهبود معانی