با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Cake

keɪk keɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    caked
  • شکل سوم:

    caked
  • سوم‌شخص مفرد:

    cakes
  • وجه وصفی حال:

    caking
  • شکل جمع:

    cakes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A1
غذا و آشپزی کیک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Sherry baked a cake for my birthday.
- شری برای تولد من کیک پخت.
- She baked a beautiful cake for the party.
- او کیک زیبایی برای مهمانی پخت.
noun countable
قالب (صابون و یخ و کره و غیره)
- He stepped on a cake of ice and slipped.
- از روی قالب یخ گذاشت و لیز خورد.
- The construction workers used a cake of cement to build the foundation.
- کارگران ساختمانی از قالب سیمان برای ساخت فونداسیون استفاده کردند.
verb - transitive
پوشاندن (با لایه‌ای از چیزی)
- The snow began to cake on the car's windshield.
- برف شروع به پوشاندن روی شیشه جلوی ماشین کرد.
- She decided to cake her face with a thick layer of foundation.
- تصمیم گرفت صورت خود را با لایه‌ای ضخیم از کرم‌پودر بپوشاند.
noun
کار آسان، مثل آب خوردن (برای اشاره به کاری که به‌راحتی انجام می‌شود)
- Writing the essay was a piece of cake.
- نوشتن مقاله اصلاً کاری نداشت (مثل آب خوردن بود).
- Solving that math problem was cake.
- حل آن مسئله‌ی ریاضی آسان بود.
verb - intransitive verb - transitive
سفت کردن، خشک کردن، سفت شدن، خشک شدن (به‌طوری که به توده‌ای جامد تبدیل شود)، لخته کردن، دلمه کردن، لخته شدن، دلمه شدن (خون)
- His bare feet were caked with dirt and mud.
- چرک و گل بر پاهای برهنه‌اش کبره بسته بود.
- Blood had caked in his hair.
- خون در موهای سرش دلمه بسته بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cake

  1. noun bar of something
    Synonyms: block, brick, loaf, lump, mass, slab

Collocations

  • cake mix

    آرد و سایر محتویات کیک که از پیش تهیه و در بسته به فروش می‌رسد.

  • cake tin

    1- قالب کیک‌پزی 2- قوطی برای نگهداری کیک، ظرف کیک

Idioms

  • a piece of cake

    بسیار راحت، راحت و آسان، مثل آب خوردن

  • selling like hot cakes

    بسیار مرغوب، دارای فروش خوب (یا بازارگرم)

  • take the cake

    (عامیانه)پیشی جستن، سبقت گرفتن، جایزه بردن

  • you can't have your cake and eat it too

    نمی‌تونی همه‌چیز رو با هم داشته باشی (نمی‌شه هم خدا رو بخوای، هم خرما رو)

ارجاع به لغت cake

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cake» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cake

لغات نزدیک cake

پیشنهاد بهبود معانی