امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Loaf

loʊf ləʊf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    loafed
  • شکل سوم:

    loafed
  • سوم‌شخص مفرد:

    loafs
  • وجه وصفی حال:

    loafing
  • شکل جمع:

    loaves

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive B2
قرص نان، کله‌قند، تکه، وقت را بیهوده گذراندن، ولگردی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- She slices a loaf of bread and makes several sandwiches.
- او یک تکه نان را می‌برد و چندین ساندویچ درست می‌کند.
- ham loaf
- تکه‌ی گوشت خوک
- meatloaf
- چونه‌ی گوشت چرخ‌شده (که در فر می‌پزند)
- He loafed away instead of studying.
- به‌جای درس خواندن همیشه اتلاف وقت می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد loaf

  1. noun block of something
    Synonyms:
    bun cake cube dough lump mass pastry roll slab twist
  1. verb be idle, lazy
    Synonyms:
    be inactive be indolent be slothful be unoccupied bum bum around dally dillydally dream drift evade fool around fritter away goldbrick hang out idle kill time knock around laze let down lie loiter loll lounge lounge around malinger not lift a finger pass time piddle relax saunter shirk sit around slack slow down stall stand around stroll take it easy trifle twiddle thumbs vegetate waste time while away hours
    Antonyms:
    achieve do energize labor work hard

Collocations

  • loaf sugar

    (انگلیس) قند خرد کرده، مکعب قند، قند حبه

Idioms

  • loaf one's way

    به تنبلی کاری را انجام دادن، ولگردی کردن

ارجاع به لغت loaf

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «loaf» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/loaf

لغات نزدیک loaf

پیشنهاد بهبود معانی