کار بیهوده کردن، وقت گذراندن، به ناز چیز خوردن، با خوراک بازی کردن، (زبان بچه) جیش کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to piddle one's time away
وقت خود را به بطالت گذراندن
dog piddle
شاش سگ
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «piddle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/piddle