با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Pee

piː piː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    peed
  • شکل سوم:

    peed
  • سوم شخص مفرد:

    pees
  • وجه وصفی حال:

    peeing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive informal
    جیش کردن، شاشیدن
    • - The child peed in his pants.
    • - کودک در شلوارش جیش کرد.
    • - I always make sure to pee before going to bed to avoid waking up in the middle of the night.
    • - من همیشه قبل از رفتن به رختخواب می‌شاشم تا در نیمه‌شب از خواب بیدار نشم.
  • noun uncountable informal
    جیش، شاش (عمل جیش کردن و شاشیدن)
    • - Holding in her pee for so long caused her extreme discomfort.
    • - نگه داشتن جیش برای‌ مدت طولانی باعث ناراحتی شدید او شد.
    • - I went for pee.
    • - رفتم بشاشم.
  • noun informal
    انگلیسی بریتانیایی پنی (واحد پولی برابر با یک‌صدم پوند)
    • - I found a pee on the ground and picked it up.
    • - یه پنی روی زمین پیدا کردم و اون رو برداشتم.
    • - She gave me five pees for my birthday.
    • - برای تولدم پنج پنی به من داد.
    • - Can you lend me a pee?
    • - می‌شه یه پنی به من قرض بدی؟
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pee

  1. noun Informal terms for urination
    Synonyms: piss, urine, peeing, pissing, piddle, weewee, water
  2. verb Eliminate urine
    Synonyms: make, urinate, piddle, puddle, micturate, piss, pee-pee, make-water, relieve-oneself, take-a-leak, spend-a-penny, wee, wee-wee, pass-water

ارجاع به لغت pee

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pee» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pee

لغات نزدیک pee

پیشنهاد بهبود معانی