گذشتهی ساده:
pissedشکل سوم:
pissedسومشخص مفرد:
pissesوجه وصفی حال:
pissingشاش، شاشیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to take (or have) a piss
شاش کردن
The child pissed all over the rug.
بچه روی همهی قالیچه شاشید.
to piss blood
خون شاش کردن
Laughing in class pisses this teacher off.
این معلم از خنده در کلاس خیلی بدش میآید.
Piss off!
گم شو!
(عامیانه - زننده) وقت تلف کردن، ولگردی کردن
(عامیانه - زننده) 1- دلخور کردن، عصبانی کردن 2- رفتن، گور خود را گم کردن
(انگلیس - عامیانه - زننده) مشروبخوری به حد افراط
(انگلیس - عامیانه - زننده) از خنده بیاختیار شدن
(انگلیس - عامیانه - زننده) مسخرهبازی، (کسی را) دست انداختن
(انگلیس - عامیانه - زننده) مسخره کردن، (کسی را) دست انداختن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «piss» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/piss