فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Piss

pɪs pɪs

گذشته‌ی ساده:

pissed

شکل سوم:

pissed

سوم‌شخص مفرد:

pisses

وجه وصفی حال:

pissing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive

شاش، شاشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

to take (or have) a piss

شاش کردن

The child pissed all over the rug.

بچه روی همه‌ی قالیچه شاشید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to piss blood

خون شاش کردن

Laughing in class pisses this teacher off.

این معلم از خنده در کلاس خیلی بدش می‌آید.

Piss off!

گم شو!

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد piss

  1. noun informal terms for urination
    Synonyms:
    urine pee water peeing pissing piddle weewee
  1. verb eliminate urine
    Synonyms:
    pee urinate wee make pass-water relieve-oneself take-a-leak wee-wee make-water piddle pee-pee puddle micturate

Phrasal verbs

piss about (or around)

(عامیانه - زننده) وقت تلف کردن، ولگردی کردن

piss off

(عامیانه - زننده) 1- دلخور کردن، عصبانی کردن 2- رفتن، گور خود را گم کردن

piss-up

(انگلیس - عامیانه - زننده) مشروب‌خوری به حد افراط

Idioms

piss oneself

(انگلیس - عامیانه - زننده) از خنده بی‌اختیار شدن

piss-take

(انگلیس - عامیانه - زننده) مسخره‌بازی، (کسی را) دست انداختن

take the piss out of

(انگلیس - عامیانه - زننده) مسخره کردن، (کسی را) دست انداختن

ارجاع به لغت piss

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «piss» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/piss

لغات نزدیک piss

پیشنهاد بهبود معانی