امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Puddle

ˈpʌdl ˈpʌdl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
گودال، چاله‌‌ی فاضلاب، چالاب، دست‌انداز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The car passed over a puddle and splashed us with muddy water.
- اتومبیل از روی چالاب رد شد و ما را غرق آب گل‌آلود کرد.
- The children jumped in the puddle.
- بچه‌ها در چالاب پریدند.
verb - transitive
گل گرفتن، گل‌آلود کردن، گلی کردن، با گل پوشاندن، گل‌بازی کردن
- The children puddled the water in the little pool.
- بچه‌ها آب حوض کوچک را گل‌آلود کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد puddle

  1. noun Something resembling a pool of liquid
    Synonyms: pool, plash, mud puddle, plashet, pond, rut, quagmire
  2. verb Mix up or confuse
    Synonyms: muddle, addle
  3. verb Eliminate urine
    Synonyms: make, urinate, piddle, micturate, piss, pee, pee-pee, make-water, relieve-oneself, take-a-leak, spend-a-penny, wee, wee-wee, pass-water

ارجاع به لغت puddle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «puddle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/puddle

لغات نزدیک puddle

پیشنهاد بهبود معانی