فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pond

pɑːnd pɒnd

شکل جمع:

ponds

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2

آبگیر، برکه

The pond was teeming with frogs.

آبگیر مملو از قورباغه بود.

The children enjoyed feeding the ducks at the neighborhood pond.

بچه‌ها از غذا دادن به اردک‌ها در برکه‌ی محله لذت می‌بردند.

verb - intransitive verb - transitive

آبگیر کردن، آبگیر ساختن، برکه درست کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The engineers ponded the waterway to control flooding in the area.

مهندسان آبراه را برای کنترل سیلاب در منطقه آبگیر کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pond

  1. noun small body of water
    Synonyms:
    pool puddle basin lagoon small lake duck pond lily pond millpond dew splash

ارجاع به لغت pond

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pond» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pond

لغات نزدیک pond

پیشنهاد بهبود معانی