Pond

pɑːnd pɒnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    ponds

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
آبگیر، برکه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The pond was teeming with frogs.
- آبگیر مملو از قورباغه بود.
- The children enjoyed feeding the ducks at the neighborhood pond.
- بچه‌ها از غذا دادن به اردک‌ها در برکه‌ی محله لذت می‌بردند.
verb - intransitive verb - transitive
آبگیر کردن، آبگیر ساختن، برکه درست کردن
- The engineers ponded the waterway to control flooding in the area.
- مهندسان آبراه را برای کنترل سیلاب در منطقه آبگیر کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pond

  1. noun small body of water
    Synonyms: basin, dew, duck pond, lagoon, lily pond, millpond, pool, puddle, small lake, splash

ارجاع به لغت pond

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pond» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pond

لغات نزدیک pond

پیشنهاد بهبود معانی