فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Water

ˈwɑːt̬ər ˈwɑːt̬ər ˈwɔːtə

گذشته‌ی ساده:

watered

شکل سوم:

watered

سوم‌شخص مفرد:

waters

وجه وصفی حال:

watering

شکل جمع:

waters

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A1

آب

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

Please give me a glass of water.

لطفاً لیوانی آب به من بدهید.

If there is no water, we will die of thirst.

اگر آب نباشد؛ از تشنگی هلاک می‌شویم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Our water was from springs.

آب نوشیدنی ما از چشمه‌سارها تأمین می‌شد.

They threatened to turn off the water.

تهدید کردند که آب را خواهند بست.

noun uncountable A2

سطح آب (یک جا)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

We were waiting for low water.

ما منتظر جزر بودیم.

High water was at six o'clock.

مد در ساعت شش بود.

noun uncountable

قدیمی ادرار

The doctor asked the patient to provide a sample of water for testing.

پزشک از بیمار خواست تا نمونه‌ای از ادرار برای آزمایش ارائه دهد.

The color of the water can vary depending on a person's hydration levels.

رنگ ادرار بسته به میزان هیدراتاسیون فرد می‌تواند متفاوت باشد.

noun plural

آب‌ها، دریاها (waters)

Iran's territorial waters

آب‌های ساحلی ایران

an invasion of British waters

تجاوز به دریاهای ساحلی انگلستان

noun

کیسه‌ی آب (نوزاد)

After the water broke, the labor became easy.

پس از پاره‌شدن کیسه‌ی آب، زایمان آسان شد.

The mother-to-be was excited to feel her baby moving in the waters.

مادر آینده از احساس حرکت نوزادش در کیسه‌ی آب هیجان‌زده بود.

noun plural

آب معدنی (the waters)

She drinks the waters for rheumatism.

برای روماتیسم آب معدنی می‌نوشد.

The waters of this ancient spring are said to have curative properties.

گفته می‌شود آب معدنی این چشمه‌ی باستانی خواص درمانی دارد.

verb - transitive B2

آب دادن، آبیاری کردن

Pari watered the flowers.

پری گل‌ها را آب داد.

The orchard is watered once a week.

باغ میوه هفته‌ای یک‌ بار آبیاری می‌شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to water the horses

به اسب‌ها آب دادن

verb - intransitive C2

آب آمدن، جاری شدن اشک (چشم)، آب افتادن (دهان)

My eyes were watering from the smoke.

دود چشمانم را پر از اشک کرد.

Her mouth watered as she waited for dinner.

وقتی منتظر شام بود، دهانش آب افتاد.

suffix

–آب (water-)

Pollution threatens the habitat of freshwater fish.

آلودگی زیستگاه ماهیان آب‌شیرین را تهدید می‌کند.

A saltwater lagoon is home to a diverse range of aquatic species.

تالاب آب‌شور محل زندگی طیف متنوعی از گونه‌های آبزی است.

noun

اقتصاد سهام آبکی (سهامی که حجم آن بیش از دارایی‌های خود شرکت صادرکننده‌ی سهام باشد)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

مشاهده

The stock market was flooded with worthless water.

بازار سهام با سهام آبکی بی‌ارزش غرق شد.

Shareholders watched helplessly as the value of their water plummeted.

سهام‌داران با درماندگی شاهد سقوط ارزش سهام آبکی خود بودند.

noun

اقتصاد زیادنمایی (نشر سهام به‌طوری که ارزش کل آن‌ها از ارزش دارایی‌های شرکت بیشتر باشد)

Shareholders were stunned to learn that the company's profits were based on nothing but water.

سهام‌داران وقتی فهمیدند که سود شرکت براساس چیزی جز زیادنمایی نیست، متحیر شدند.

The SEC launched an investigation into the company's suspicious water.

کمیسیون بورس و اوراق بهادار (آمریکا) تحقیقاتی در مورد زیادنمایی مشکوک این شرکت آغاز کرد.

verb - transitive

اقتصاد سهام آبکی نشر کردن

It is illegal to water in order to deceive investors.

سهام آبکی نشر کردن به منظور فریب سرمایه‌گذاران غیرقانونی است.

The company decided to water to attract more investors.

این شرکت برای جذب سرمایه‌گذاران بیشتر تصمیم به سهام آبکی نشر کردن گرفت.

verb - transitive

آب ریختن، آب قاتی کردن

When we had guests Soghra would water the soup.

هروقت میهمان داشتیم، صغرا توی آبگوشت آب می‌ریخت.

The chef watered the sauce.

سرآشپز در سس آب قاتی کرد.

verb - transitive

جاری بودن در، سیراب کردن، آب رساندن، آبیاری کردن (در مورد رود)

Zayandeh-Rood waters a part of the Esfahan plain.

زاینده‌رود بخشی از دشت اصفهان را سیراب می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد water

  1. noun pure liquid hydrogen and oxygen
    Synonyms:
    H2O aqua rain drink rainwater tears saliva Adam’s ale aqua pura
  1. verb dampen; put water in
    Synonyms:
    wet damp moisten wash dilute weaken soak drench spray sprinkle flood thin steep saturate imbue irrigate douse hose baptize bathe souse sodden doctor drool spatter
    Antonyms:
    dry dehydrate

Collocations

by water

با کشتی، از راه دریا (یا رودخانه)

drinking water

آب آشامیدنی

آب خوردن، آب آشامیدنی

hold water

1- آب داشتن، آب در خود نگاه داشتن 2- منطقی بودن، با واقعیات جور درآمدن

drill for oil (or water)

برای دستیابی به نفت (یا آب) چاه زدن

duty of water

(کشاورزی - مقدار آب لازم برای کشت هر محصول در یک ایکر acre) آبشخور، آبخور

Collocations بیشتر

tread water

ایستاده شنا کردن، در جا شنا کردن

still water

آب راکد، آب ساکن، آب غیرروان، مرداب

آب بدون گاز

Idioms

hold water

1- آب داشتن، آب در خود نگاه داشتن 2- منطقی بودن، با واقعیات جور درآمدن

in deep water

دچار گرفتاری و دردسر شدید

در موقعیت بد، در تنگنا، سخت گرفتار

be in hot water

به دردسر افتادن، دچار گرفتاری شدن، توی هَچَل افتادن، در مخمصه بودن

like water

(به‌ویژه درمورد پول و خرج) مثل ریگ، بی‌حساب و کتاب

make one's mouth water

دهان کسی را آب انداختن، سخت مشتاق کردن

Idioms بیشتر

make water

1- شاشیدن، ادرار (خالی) کردن (to pass water هم می‌گویند) 2- (قایق و غیره- به‌خاطر سوراخ) آب به خود راه دادن

pour cold water (on)

دلسرد کردن، رد کردن، نپذیرفتن، سردی از خود نشان دادن

water seeks its own level

هرکسی به اندازه‌ی استعداد و جربزه‌اش ترقی می‌کند

test the water(s)

آزمودن، اکتشاف کردن، مزه‌ی دهن کسی را فهمیدن، (کاری را) به‌طور آزمایشی انجام دادن

water under the bridge

کاری که شده است و قابل‌جبران نیست، کاری که از کار گذشته است، زیان و غیره که غصه خوردن درباره‌ی آن بی‌فایده است، عمل انجام شده

between wind and water

در معرض خطر، پا در هوا، در وضع بد

blood is thicker than water

رشته‌های خویشاوندی از روابط دیگر پایاتر و قوی‌ترند.

throw cold water on

دل‌سرد کردن، تو ذوق کسی زدن

دلسرد کردن، از شوق انداختن

back water

1- (قایقرانی) با پارو یا پروانه‌ی موتور قایق را به عقب راندن، در جهت عکس راندن 2- از ادعای خود صرف‌نظر کردن، مجاب شدن، تصدیق کردن، لنگ انداختن

like water off a duck's back

بی‌تأثیر، بی‌واکنش

take to something like duck to water

خیلی خوب آموختن، مثل آب انجام دادن

go through fire and water

سختی بسیار کشیدن، سرد و گرم روزگار چشیدن

fish in troubled water

از آب گل‌آلود ماهی گرفتن، از اوضاع نابه‌سامان به سود خود استفاده کردن

like a fish out of water

ناراحت، در جایی نامناسب، در محذور

that's water under the bridge

غصه‌ی کار شده را نباید خورد

oil and water don't mix

آب و روغن با هم مخلوط نمی‌شوند، چیزهای نامتجانس را نمی‌توان تلفیق کرد

keep one's head above water

(با وجود خطر، گرفتاری مالی و...) خود را سر پا نگه داشتن، گلیم خود را از آب بیرون کشیدن

in smooth water(s)

درحال پیشرفت منظم، در وضع ثابت و اطمینان‌بخش

a fish out of water

غریبی کردن، احساس عدم تعلق داشتن، معذب بودن

you can lead a horse to water, but you can't make him drink

نمی‌تونی کسی رو به انجام کاری مجبور کنی (می‌تونی به کسی پیشنهاد خوبی بدی، اما نمی‌تونی وادارش کنی که انجامش بده)

لغات هم‌خانواده water

  • noun
    water
  • verb - transitive
    water

سوال‌های رایج water

معنی water به فارسی چی میشه؟

آب (Water) یکی از مهم‌ترین و حیاتی‌ترین عناصر موجود در طبیعت است که در زندگی روزمره انسان‌ها و بسیاری از موجودات زنده نقش کلیدی دارد. این ماده به صورت مایع، جامد (یخ) و گاز (بخار) وجود دارد و در تمامی اشکال خود ویژگی‌های خاصی دارد. آب با فرمول شیمیایی H₂O از دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن تشکیل شده است.

معانی و کاربردهای آب

1. منبع حیات: آب به عنوان یکی از اصلی‌ترین منابع حیات شناخته می‌شود. تمامی موجودات زنده برای زنده ماندن به آب نیاز دارند. بدن انسان به طور میانگین حدود 60 درصد از آب تشکیل شده است و برای عملکرد صحیح اندام‌ها و فرآیندهای بیوشیمیایی نیاز به آب دارد.

2. محل حل‌کننده: آب به عنوان یک حلال قوی شناخته می‌شود و می‌تواند انواع مختلف مواد را در خود حل کند. این ویژگی باعث می‌شود که آب در فرآیندهای شیمیایی و بیوشیمیایی نقش مهمی ایفا کند.

3. تنظیم دما: آب به عنوان یک وسیله تنظیم دما عمل می‌کند. به دلیل ظرفیت حرارتی بالای آن، آب می‌تواند دما را در مناطق مختلف تنظیم کند و از نوسانات شدید دما جلوگیری کند.

4. کشاورزی: آب یکی از عوامل اصلی در کشاورزی و تولید محصولات غذایی است. آبیاری مناسب و منظم می‌تواند به افزایش عملکرد محصولات کمک کند.

5. صنعت: در صنایع مختلف، آب به عنوان ماده اولیه یا برای خنک‌سازی و حل کردن مواد استفاده می‌شود. بسیاری از فرآیندهای صنعتی به آب نیاز دارند.

نکات جالب درباره آب

1. آب و تغییرات فیزیکی: آب در دماهای مختلف می‌تواند به سه حالت جامد، مایع و گاز تبدیل شود. این تغییرات به دلیل ساختار مولکولی خاص آب و پیوندهای هیدروژنی بین مولکول‌ها است.

2. آب و زندگی دریایی: اقیانوس‌ها و دریاها به عنوان بزرگ‌ترین منابع آب کره زمین، زیستگاه‌های متنوعی برای موجودات دریایی فراهم می‌کنند. این اکوسیستم‌ها نقش مهمی در حفظ تعادل زیست‌محیطی دارند.

3. آب و فرهنگ: آب در بسیاری از فرهنگ‌ها و ادیان به عنوان نماد پاکی و زندگی شناخته می‌شود. به عنوان مثال، در آیین‌های مذهبی، آب به عنوان وسیله‌ای برای تطهیر و پاک‌سازی استفاده می‌شود.

4. آب و سلامتی: مصرف آب به میزان کافی برای حفظ سلامتی ضروری است. کمبود آب می‌تواند به مشکلات جدی سلامتی منجر شود، از جمله کم‌آبی، خستگی و اختلالات کلیوی.

5. منابع آب شیرین: تنها حدود 3 درصد از آب‌های روی زمین آب شیرین است و بیشتر آن در یخچال‌های طبیعی و آب‌های زیرزمینی ذخیره شده است. این نکته نشان می‌دهد که مدیریت منابع آب شیرین بسیار حیاتی است.

ارجاع به لغت water

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «water» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/water

لغات نزدیک water

پیشنهاد بهبود معانی