تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
جذب کردن، با اشتیاق پذیرفتن، به ضمیر خود وارد کردن
تا ته سر کشیدن، (به سرعت) نوشیدن
آب آشامیدنی
آب خوردن، آب آشامیدنی
(همانند آشامیدن) به خود جذب کردن، پذیرفتن
در میخوارگی زیادهروی کردن
در میخوارگی افراط کردن، خیلی مشروب خوردن
drink somebody's health (or drink a health to somebody)
گساریدن، به سلامتی کسی نوشیدن
drink somebody under the table
(بدون اینکه خود شخص مست بشود) دیگری را مست لایعقل کردن
drink (something) to (somebody or something)
به افتخار (کسی یا چیزی) نوشیدن
(عامیانه) دریا، اقیانوس
you can lead a horse to water, but you can't make him drink
نمیتونی کسی رو به انجام کاری مجبور کنی (میتونی به کسی پیشنهاد خوبی بدی، اما نمیتونی وادارش کنی که انجامش بده)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «drink» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/drink