با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Drink

drɪŋk drɪŋk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    drank
  • شکل سوم:

    drunk
  • سوم‌شخص مفرد:

    drinks
  • وجه وصفی حال:

    drinking
  • شکل جمع:

    drinks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive A1
آشامیدن، نوشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- to drink tea
- چای خوردن
- I drink a glass of water every morning.
- هر بامداد یک لیوان آب می‌نوشم.
- He drank all of the milk.
- او همه‌ی شیر را خورد.
- to drink up moisture
- رطوبت به خود کشیدن (یا گرفتن)
- The porous rock drank water like a sponge.
- سنگ خلل و فرج‌دار مثل اسفنج آب جذب می‌کرد.
- Get up and drink of the fresh morning air!
- برخیز و هوای تازه‌ی بامدادی را تنفس کن!
- He drank up a bottle of milk!
- او یک بطری شیر را تا ته خورد!
- Students should not be blamed for drinking deep of the culture which surrounds them.
- شاگردان را به‌دلیل پذیرش فرهنگی که دور تا دور آن‌ها را فراگرفته است، نباید ملامت کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
میگساری کردن، باده خوردن، می نوشیدن، مست کردن
verb - intransitive
آشامیدن، نوشیدن
verb - intransitive
مشروب خوردن
- He never drinks.
- او هرگز مشروب (الکلی) نمی‌خورد.
- Drinking and driving is dangerous.
- مشروب خوردن و سپس رانندگی کردن خطرناک است.
- He drank himself into the poorhouse.
- او با میخوارگی کار خود را به گداخانه کشاند.
- They are drinking themselves to death.
- آن‌ها با مشروب‌خواری خود را به کام مرگ می‌کشانند.
- Let's drink to the bride and bridegroom's health!
- بسلامتی عروس و داماد بنوشیم!
- They agreed on their project and drank to it.
- آنان در مورد طرح خود توافق کردند و به افتخار آن مشروب خوردند.
- We drank wine to their health.
- به سلامتی آن‌ها شراب نوشیدیم.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
آشامیدنی، نوشابه، مشروب
- give me a cold drink
- یک نوشیدنی سرد به من بده
- Would you like a drink before dinner?
- پیش از خوراک یک مشروب (الکلی) می‌خواهی؟
- Drink will be his ruination.
- میخوارگی زندگانیش را تباه خواهد کرد.
- to take to drink
- میخوارگی کردن
- He had two drinks and became drunk.
- دو تا مشروب خورد و مست کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد drink

  1. noun beverage; alcoholic beverage
    Synonyms: alcohol, booze, brew, cup, draft, glass, gulp, libation, liquid, liquor, potable, potation, potion, refreshment, shot, sip, slug, spirits, spot, swallow, swig, taste, thirst quencher, toast
    Antonyms: food
  2. verb take in liquid
    Synonyms: absorb, belt, booze, consume, dissipate, down, drain, gargle, gulp, guzzle, hit the bottle, imbibe, indulge, inhale, irrigate, lap, liquor up, nip, partake of, put away, quaff, sip, slosh, slurp, soak up, sop, sponge, suck, sup, swallow, swig, swill, tank up, thirst, tipple, toast, toss off, wash down, wet whistle

Phrasal verbs

  • drink in

    جذب کردن، با اشتیاق پذیرفتن، به ضمیر خود وارد کردن

  • drink something down (or up)

    تا ته سر کشیدن، (به سرعت) نوشیدن

Collocations

  • drinking water

    آب آشامیدنی

    آب خوردن، آب آشامیدنی

  • drink deep (of)

    (همانند آشامیدن) به خود جذب کردن، پذیرفتن

Idioms

لغات هم‌خانواده drink

ارجاع به لغت drink

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «drink» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/drink

پیشنهاد بهبود معانی