آخرین به‌روزرسانی:

Swig

swɪɡ swɪɡ

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

جرعه طولانی نوشیدن، آشامیدن، جرعه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

He drank the tea in one swig.

چای را در یک قلپ (لاجرعه) سرکشید.

He swigged the coke out of the can.

کوکاکولا را قورت‌قورت از قوطی خورد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد swig

  1. noun an act of drinking or the amount swallowed
    Synonyms:
    drink gulp sip draft draught pull sup potation quaff swill belt
  1. verb to take into the mouth and swallow (a liquid)
    Synonyms:
    drink sip gulp guzzle sup imbibe slug draft pull on quaff nip belt hoist swash sway slog

ارجاع به لغت swig

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swig» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/swig

لغات نزدیک swig

پیشنهاد بهبود معانی