فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Swig

swɪɡ swɪɡ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb
    جرعه طولانی نوشیدن، آشامیدن، جرعه
    • - He drank the tea in one swig.
    • - چای را در یک قلپ (لاجرعه) سرکشید.
    • - He swigged the coke out of the can.
    • - کوکاکولا را قورت‌قورت از قوطی خورد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد swig

  1. noun An act of drinking or the amount swallowed
    Synonyms: draft, drink, potation, pull, quaff, gulp, sip, sup, swill, belt, draught
  2. verb To take into the mouth and swallow (a liquid)
    Synonyms: drink, gulp, quaff, sip, imbibe, draft, pull on, slug, guzzle, sup, hoist, nip, belt, swash, sway, slog

ارجاع به لغت swig

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swig» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/swig

لغات نزدیک swig

پیشنهاد بهبود معانی