Nip

nɪp nɪp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    nipped
  • شکل سوم:

    nipped
  • سوم‌شخص مفرد:

    nips
  • وجه وصفی حال:

    nipping

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb
ن، گازگرفتن، کش رفتن، جوانه زدن، مانع رشدونمو شدن، به باد انتقاد گرفتن، در اثر سرما بی‌حس شدن،صدمه‌زدن، دردناک بودن، جفت‌جفت زدن، پریدن، جیم شدن،چیز، چیزی، جزئی، نیش، زخم زبان، سرمازدگی (گیاه و جوانه‌ها)، طعم تندوتیز (مثل فلفل)، سوزش، دزدی، منگنه، گیره، ذره، خرده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He nipped his grandson between his knees.
- نوه‌اش را بین زانوهایش گرفت و فشرد.
- I nipped my finger in the door.
- انگشتم لای در گیر کرد.
- The horse nipped her on the shoulder.
- اسب شانه‌ی او را گاز گرفت.
- He nipped my ear between his fingers and pulled.
- گوشم را میان دو انگشتش گرفت و کشید.
- With his teeth he nipped the cigar's end and then lit it.
- با دندان ته سیگار برگ را کند و سپس آن را روشن کرد.
- I nipped off the corner of the page with scissors.
- گوشه‌ی صفحه را با قیچی بریدم.
- If you nip some of the blooms, the rosebush will grow faster.
- اگر برخی از غنچه‌ها را بزنی، بته‌ی گل سرخ زودتر رشد خواهد کرد.
- Snow nipped the plants.
- برف گیاهان را سرمازده کرد.
- His plans were nipped in their infancy.
- نقشه‌های او از آغاز با ناکامی مواجه شدند.
- He nipped my money.
- او پولم را زد.
- Nip out and buy a newspaper!
- بپر برو یک روزنامه بخر!
- He nipped on the moving train.
- او توی قطار در حال حرکت پرید.
- There is a nip in the air.
- هوا سوز دارد.
- a speaker with a nip in his words
- سخنرانی که حرف‌های نیش‌دار می‌زند
- cheese with a nip
- پنیر دارای طعم تند
- Another car nipped in front of me.
- یک ماشین دیگر پیچید جلوم.
- Our plans were nipped in the bud.
- نقشه‌های ما در همان اوائل با شکست مواجه شد.
- He had a nip of the Gin.
- یک جرعه از جین را نوشید.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nip

  1. noun swallow, taste
    Synonyms: bite, catch, dram, drop, finger, jolt, morsel, mouthful, nibble, pinch, portion, shot, sip, slug, snifter, soupçon, toothful
    Antonyms: mouthful
  2. verb bite; take small part
    Synonyms: catch, clip, compress, grip, munch, nab at, nibble, pinch, sink teeth into, snag, snap, snip, squeeze, take a chunk out of, tweak, twinge, twitch
    Antonyms: gorge
  3. verb stop, thwart
    Synonyms: arrest, balk, blight, check, dash, end, frustrate
    Antonyms: allow, encourage, permit

Phrasal verbs

  • nip in

    (انگلیس - عامیانه - رانندگی یا مسابقه) یک‌وری رفتن، قیقاج رفتن، جلوی کسی پیچیدن

Idioms

  • nip and tuck

    (مسابقه یا عمل و غیره) دارای عاقبت نامعلوم، دارای نیرو یا امتیاز تقریباً برابر

  • nip in the bud

    غنچه را کندن یا سرما زدن، جوانه را کشتن، در نطفه کشتن (خفه کردن)

    از آغاز با ناکامی روبه‌رو کردن یا شدن

ارجاع به لغت nip

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nip

لغات نزدیک nip

پیشنهاد بهبود معانی