فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Munch

mʌntʃ mʌntʃ mʌntʃ mʌntʃ mʌntʃ

گذشته‌ی ساده:

munched

شکل سوم:

munched

سوم‌شخص مفرد:

munches

وجه وصفی حال:

munching

معنی و نمونه‌جمله‌ها

جویدن، چیزهای جویدنی، ملچ‌ملوچ کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

A cow was munching clover in a field.

گاوی در یک کشتزار لف‌لف‌کنان شبدر می‌خورد.

... at times (the camel) munches and at other times it eats slowly

... گهی لف‌لف خورد گه دانه‌دانه

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد munch

  1. verb chew, eat
    Synonyms:
    eat bite crunch chomp crush mash grind smash press soften break up masticate scrunch ruminate

ارجاع به لغت munch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «munch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/munch

لغات نزدیک munch

پیشنهاد بهبود معانی