گذشتهی ساده:
pressedشکل سوم:
pressedسومشخص مفرد:
pressesوجه وصفی حال:
pressingشکل جمع:
pressesفشار دادن، فشردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی فوق متوسط
If you press the button, the bell will ring.
اگر دکمه را فشار بدهی، زنگ به صدا در میآید.
Press it down hard!
آن را محکم به پایین فشار بده!
I pressed his hand and welcomed him.
دست او را فشردم و به او خوشامد گفتم.
The mother hugged her baby and pressed him to her heart.
مادر کودک خود را بغل کرد و به سینهی خود فشرد.
First soap the clothes and then press them hard!
اول رختها را صابون بزن و بعد خوب بچلان!
The people pressed the police back.
مردم پاسبانها را عقب زدند.
After the show, hundreds pressed about the actress.
بعد از نمایش صدها نفر دور هنرپیشه ازدحام کردند.
I had to press through the crowd to reach my car.
برای رسیدن به اتومبیلم مجبور شدم با فشار از میان جمعیت رد بشوم.
اتو کردن، صاف کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I had my clothes washed and pressed.
دادم رختهایم را بشورند و اتو بزنند.
This shirt needs to be pressed.
این پیراهن احتیاج به اتو شدن دارد.
آب گرفتن، پرس کردن
He pressed the pomegranate and sucked out the juice.
انار را پرس کرد و آبش را مکید.
They pressed the apples to make fresh juice.
آنها آب سیبها را گرفتند تا آبمیوهی تازه درست کنند.
to press grapes
آب انگور گرفتن
olive-press
پرس زیتون
رایت کردن، تولید کردن (سیدی، دیویدی و...)
The studio pressed the CD and packaged it for sale.
استودیو، سیدی را رایت کرد و برای فروش بستهبندی نمود.
She pressed a copy of her album to share with her friends.
او یک نسخه از آلبومش را رایت کرد تا با دوستانش به اشتراک بگذارد.
له کردن، پرس کردن
The chef pressed the tofu before cooking to remove excess water.
سرآشپز قبلاز پختن، توفو را پرس کرد تا آب اضافی آن خارج شود.
She pressed the sandwich under a heavy pan to flatten it.
او ساندویچ را زیر ماهیتابهی سنگین پرس کرد تا صاف شود.
تحت فشار گذاشتن، اصرار کردن، پافشاری کردن
He was determined to press the matter.
او مصمم بود که بر سر آن موضوع پافشاری کند.
My host pressed me to drink more.
میزبانم اصرار میکرد که بیشتر مشروب بخورم.
Creditors pressed him for money.
طلبکاران برای پول به او فشار میآوردند.
Once again, worry pressed upon his mind.
بار دیگر نگرانی به مغزش فشار آورد.
Enemy forces pressed the town hard on all sides.
نیروهای دشمن از هر سو به شهر فشار میآوردند.
to be pressed for time
از نظر وقت در مضیقه بودن
شکایت کردن
The victim pressed charges with the help of her lawyer.
قربانی با کمک وکیلش شکایت کرد.
He refused to press charges, hoping to settle the matter privately.
او از طرح شکایت خودداری کرد و امیدوار بود مسئله بهصورت خصوصی حل شود.
ادامه دادن، پیگیری کردن
We were ordered to press the attack.
به ما فرمان دادند که حمله را پیگیری کنیم.
Construction was pressed at feverish speed.
ساختمان با سرعت هرچه تمامتر پیگیری شد.
(the press) مطبوعات، رسانهها، خبرگزاریها
the press has three duties: to inform, to influence, and to entertain.
رسانهها سه وظیفه دارند: مطلع کردن، تحتتأثیر قرار دادن و سرگرم کردن.
The press criticized the government's new policy.
مطبوعات از سیاست جدید دولت انتقاد کردند.
the freedom of the press
آزادی رسانهها (بهویژه جراید)
the religious press
جراید مذهبی
بازتاب خبری، انعکاس رسانهای
The singer enjoyed positive press after the concert.
خواننده پساز کنسرت، بازتاب رسانهای مثبتی داشت.
Her book got wide press coverage in national newspapers.
کتاب او، پوشش خبری گستردهای در روزنامههای سراسری داشت.
انتشارات، ناشر
The press specializes in scientific and technical books.
این انتشارات در زمینهی کتابهای علمی و فنی تخصص دارد.
She submitted her manuscript to a well-known press.
او نسخهی خطی خود را به ناشر معروفی ارائه داد.
the Oxford University Press
مؤسسهی انتشاراتی دانشگاه آکسفورد
ماشین چاپ، چاپگر، دستگاه چاپ
The press can print thousands of copies in an hour.
این دستگاه چاپ میتواند هزاران نسخه را در یک ساعت چاپ کند.
The invention of the printing press revolutionized communication.
اختراع ماشین چاپ، ارتباطات را متحول کرد.
His book came off the press yesterday.
کتاب او دیروز از چاپ درآمد.
فشار
She gave the doorbell a firm press.
او زنگ در را محکم فشار داد.
Just a light press on the touchscreen is enough.
فقط یک فشار کوچک روی صفحهی لمسی کافی است.
a press of the hand
فشار دست
the steady press of enemy tanks
فشار مدام تانکهای دشمن
اتو زدن، اتو کردن
She gave the trousers a press before the meeting.
او شلوار را قبلاز جلسه اتو زد.
Give the tablecloth a quick press before putting it on the table.
قبلاز اینکه رومیزی را روی میز بیندازید، آن را سریع اتو کنید.
a good press on these trousers
یک اتو خوب بر این شلوار
a fabric that keeps its press
پارچهای که خوب اتو میگیرد (چروک نمیشود)
دستگاه پرس
Use the garlic press to crush the cloves.
از پرس سیر برای له کردن حبهها استفاده کنید.
He used a wine press to extract juice from the grapes.
از پرس انگور برای گرفتن آب انگورها استفاده کرد.
a hydraulic press
منگنهی هیدرولیکی
a press for a tennis racket
قالب برای راکت تنیس
press ahead (or on or forward) with something
با ثبات قدم ادامه دادن، پیگیری کردن
کسی را تحت فشار قرار دادن، به کسی ستم کردن
مصرا درخواست کردن، سخت خواستار شدن
press something out of something
با فشار چیزی را (مثلاً آب میوه) از چیزی بیرون آوردن
عصاره گرفتن
به چاپخانه رفتن (متن)، زیر چاپ رفتن
پرس شرابسازی
پوشش خبری
برگزار کردن کنفرانس مطبوعاتی
کم داشتن، در مضیقه بودن
1- (با فشار) جا انداختن 2- تا موفقیت کامل کاری را پیگیری کردن
(عامیانه - در مبارزات انتخاباتی و غیره) در میان جمع ظاهر شدن و با همه دست دادن و خوشوبش کردن
push (or press) the panic button
(امریکا - عامیانه) هول کردن، با دستپاچگی (و بدی) کاری را انجام دادن، وحشتزده شدن
(اخبار و اطلاعات) داغ، بهتازگی منتشرشده، بهتازگی انتشار یافته
گذشتهی ساده press در زبان انگلیسی pressed است.
شکل سوم press در زبان انگلیسی pressed است.
شکل جمع press در زبان انگلیسی presses است.
وجه وصفی حال press در زبان انگلیسی pressing است.
سومشخص مفرد press در زبان انگلیسی presses است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «press» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/press