- If you press the button, the bell will ring.
- اگر دکمه را فشار بدهی، زنگ به صدا در میآید.
- آن را محکم به پایین فشار بده!
- I pressed his hand and welcomed him.
- دست او را فشردم و به او خوشامد گفتم.
- The mother hugged her baby and pressed him to her heart.
- مادر کودک خود را بغل کرد و به سینهی خود فشرد.
- Once again, worry pressed upon his mind.
- بار دیگر نگرانی به مغزش فشار آورد.
- Enemy forces pressed the town hard on all sides.
- نیروهای دشمن از هر سو به شهر فشار میآوردند.
- Creditors pressed him for money.
- طلبکاران برای پول به او فشار میآوردند.
- He pressed the pomegranate and sucked out the juice.
- انار را آب لمبو کرد و آبش را مکید.
- First soap the clothes and then press them hard!
- اول رختها را صابون بزن و بعد خوب بچلان!
- My host pressed me to drink more.
- میزبانم اصرار میکرد که بیشتر مشروب بخورم.
- He was determined to press the matter.
- او مصمم بود که بر سر آن موضوع پافشاری کند.
- We were ordered to press the attack.
- به ما فرمان دادند که حمله را پیگیری کنیم.
- Construction was pressed at feverish speed.
- ساختمان با سرعت هرچه تمامتر پیگیری شد.
- The people pressed the police back.
- مردم پاسبانها را عقب زدند.
- After the show, hundreds pressed about the actress.
- بعد از نمایش صدها نفر دور هنرپیشه ازدحام کردند.
- I had to press through the crowd to reach my car.
- برای رسیدن به اتومبیلم مجبور شدم با فشار از میان جمعیت رد بشوم.
- I had my clothes washed and pressed.
- دادم رختهایم را بشورند و اطو بزنند.
- This shirt needs to be pressed.
- این پیراهن احتیاج به اطو (شدن) دارد.
- a good press on these trousers
- یک اطوی خوب بر این شلوار
- a fabric that keeps its press
- پارچهای که خوب اطو میگیرد (چروک نمیشود)
- the steady press of enemy tanks
- فشار مدام تانکهای دشمن
- His book came off the press yesterday.
- کتاب او دیروز از چاپ درآمد.
- the freedom of the press
- آزادی رسانهها (بهویژه جراید)
- the press has three duties: to inform, to influence, and to entertain
- رسانهها سه وظیفه دارند: مطلع کردن، تحتتأثیر قرار دادن و سرگرم کردن
- the Oxford University Press
- مؤسسهی انتشاراتی دانشگاه آکسفورد
- a press for a tennis racket
- قالب برای راکت تنیس
- از نظر وقت در مضیقه بودن