با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Ram

ræm ræm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    rammed
  • شکل سوم:

    rammed
  • سوم‌شخص مفرد:

    rams
  • وجه وصفی حال:

    ramming
  • شکل جمع:

    rams

توضیحات

RAM در معنای هفتم مخفف لغت random-access memory است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive
کوبیدن، زدن، برخورد کردن (محکم)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- I rammed my elbow into the table.
- آرنجم را به میز کوبیدم.
- The truck rammed the back of my car.
- کامیون محکم به عقب اتومبیل من زد.
- The car rammed the side of the building.
- ماشین به کنار ساختمان برخورد کرد.
noun countable
جانورشناسی قوچ (گوسفند نر)
- The ram was quite large.
- قوچ خیلی بزرگ بود.
- The veterinarian inspected the ram.
- دام‌پزشک قوچ را معاینه کرد.
noun countable
دژکوب
- The ram's powerful strike shattered the walls of the fortress.
- ضربه‌ی قوی دژکوب دیوارهای قلعه را درهم‌شکست.
- The ancient army used a massive ram to break down the walls of the enemy's fortress.
- ارتش باستانی از یک دژکوب عظیم برای شکستن دیوارهای قلعه‌ی دشمن استفاده می‌کرد.
noun countable
کوبه، کوبگر
- The intruder used a ram to forcefully break down the door.
- متجاوز از کوبه برای شکستن در استفاده کرد.
- The burglar used a heavy metal ram to shatter the window.
- سارق با استفاده از یک کوبگر فلزی سنگین پنجره را شکست.
noun countable
تیزه (جلوآمدگی سرتیز و فلزی در سینه‌ی کشتی‌های جنگی که با آن به کشتی دشمن می‌زدند و آن را سوراخ می‌کردند)
- The ship's ram was sharpened to pierce through the hull of enemy vessels.
- تیزه‌ی کشتی برای سوراخ کردن بدنه‌ی کشتی‌های دشمن تیز شد.
- The warship's ram was painted with intimidating designs.
- تیزه‌ی کشتی جنگی با طرح‌های ترسناک نقاشی شده بود.
noun countable
کشتی جنگی تیزه‌دار
- The mighty ram sliced through the waves, ready to strike its target.
- کشتی جنگی تیزه‌دار قدرتمند از میان امواج عبور کرد و آماده‌ی حمله به هدفش بود.
- The ram crashed into the enemy ship.
- کشتی جنگی تیزه‌دار با کشتی دشمن برخورد کرد.
noun countable
کامپیوتر رم (حافظه‌ی دسترسی تصادفی) (با حروف بزرگ)
- The computer's RAM is not functioning properly.
- رم کامپیوتر درست کار نمی‌کند.
- The computer's RAM is responsible for storing data.
- رم کامپیوتر مسئول ذخیره‌سازی اطلاعات است.
noun
نجوم برج حمل (با R بزرگ)
- Those born under the sign of Ram are often described as passionate and energetic.
- متولدین علامت برج حمل اغلب به‌عنوان افرادی پرشور و پرانرژی توصیف می‌شوند.
- The Ram's ruling planet is Mars.
- مریخ سیاره‌ی حاکم برج حمل است.
noun countable
وزنه (در تیرکوب یا شمع‌کوب)
- The operator guided the ram with precision.
- اپراتور وزنه را با دقت هدایت کرد.
- The ram of the pile driver struck the ground with incredible force.
- وزنه‌ی شمع‌کوب با نیرویی باورنکردنی به زمین برخورد کرد.
verb - intransitive
به‌سرعت حرکت کردن، به‌سرعت رد شدن
- The athlete rammed through the opposing team's defense.
- این ورزشکار از خط دفاعی تیم حریف به‌سرعت رد شد.
- He closed his eyes and rammed.
- چشم‌هایش را بست و به‌سرعت حرکت کرد.
verb - transitive
فشرده کردن (با کوبیدن)
- She had to ram the soil.
- مجبور شد خاک را فشرده کند.
- To build a sturdy foundation, the workers had to ram the gravel layer with a heavy machine.
- برای ساختن یک پایه‌ی محکم، کارگران مجبور بودند لایه‌ی شن را با دستگاهی سنگین فشرده کنند.
verb - transitive
چپاندن
- He was ramming food into his mouth.
- داشت خوراک در دهان خود می‌چپاند.
- to ram a charge into a gun
- گلوله را در (لوله‌ی) توپ چپاندن
verb - transitive
تحمیل کردن، به‌زور قبولاندن، (با فشار) از تصویب گذراندن
- A new tax bill was rammed through the Senat by the Republicans.
- جمهوری‌خواهان لایحه‌ی جدید مالیات‌ها را با فشار از تصویب مجلس سنا گذراندند.
- The company tried to ram their new policy through without consulting employees.
- این شرکت سعی کرد سیاست جدید خود را بدون مشورت با کارمندان تحمیل کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ram

  1. verb bang into; pack forcibly
    Synonyms: beat, butt, collide with, cram, crash, crowd, dash, dig, drive, drum, force, hammer, hit, hook, impact, jack, jam-pack, pack, plunge, poke, pound, run, run into, sink, slam, smash, stab, stick, strike, strike head-on, stuff, tamp, thrust, wedge
    Antonyms: tap

Idioms

ارجاع به لغت ram

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ram» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ram

لغات نزدیک ram

پیشنهاد بهبود معانی