با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Ram

ræm ræm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    rammed
  • شکل سوم:

    rammed
  • سوم شخص مفرد:

    rams
  • وجه وصفی حال:

    ramming
  • شکل جمع:

    rams

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive verb - transitive
    کوبیدن، فرو بردن، تپاندن
    • - The truck rammed the back of my car.
    • - کامیون محکم به عقب اتومبیل من زد.
    • - He was ramming food into his mouth.
    • - داشت خوراک در دهان خود می‌چپاند.
    • - to ram a charge into a gun
    • - گلوله را در (لوله‌ی) توپ چپاندن
    • - A new tax bill was rammed through the Senat by the Republicans.
    • - جمهوری‌خواهان لایحه‌ی جدید مالیات‌ها را با فشار از تصویب مجلس سنا گذراندند.
  • noun countable
    جانورشناسی قوچ، گوسفند نر
  • noun countable
    دژکوب، کلوخ‌کوب
  • noun countable
    کامپیوتر حافظه، رم
    • - The computer's RAM is not functioning properly.
    • - رم کامپیوتر درست کار نمی‌کند.
    • - The computer's RAM is responsible for storing data.
    • - رم کامپیوتر مسئول ذخیره‌سازی اطلاعات است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد ram

  1. verb bang into; pack forcibly
    Synonyms: beat, butt, collide with, cram, crash, crowd, dash, dig, drive, drum, force, hammer, hit, hook, impact, jack, jam-pack, pack, plunge, poke, pound, run, run into, sink, slam, smash, stab, stick, strike, strike head-on, stuff, tamp, thrust, wedge
    Antonyms: tap

Idioms

ارجاع به لغت ram

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ram» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ram

لغات نزدیک ram

پیشنهاد بهبود معانی