امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Poke

poʊk pəʊk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    poked
  • شکل سوم:

    poked
  • سوم‌شخص مفرد:

    pokes
  • وجه وصفی حال:

    poking

توضیحات

این لغت در معنای ششم به شکل poké نیز نوشته می‌شود ولی شکل نوشتاری poke رایج است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
سیخونک زدن، سقلمه زدن، زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Since she was laughing too loud, I gave her a poke.
- چون خیلی بلند می‌خندید به او سقلمه‌ای زدم.
- I poked him on the nose.
- زدم توی دماغش.
- You almost poked me in the eye with your pencil.
- نزدیک بود مدادت را توی چشمم بزنی.
verb - intransitive verb - transitive
بیرون آوردن (سر و غیره)
- She poked her head out of the window.
- سرش را از پنجره بیرون آورد.
- She poked her head out from behind the curtain.
- سرش را از پشت پرده بیرون آورد.
- I poked my head out of the tent.
- سرم را از چادر بیرون آوردم.
verb - transitive
تلنگر زدن (در شبکه‌های اجتماعی) (با ارسال پیام کوتاه برای جلب توجه)
- I decided to poke my friend on Facebook.
- تصمیم گرفتم در فیس‌بوک به دوستم تلنگر بزنم.
- Did you see that he tried to poke you on LinkedIn?
- آیا دیدید که او سعی کرده است در لینکدین به شما تلنگر بزند؟
noun countable
سیخونک، سقلمه
- The poke on his arm surprised him during the meeting.
- سیخونک به بازویش در جلسه او را شگفت‌زده کرد.
- The child giggled after receiving a poke in the stomach.
- کودک پس از سقلمه به شکم، قهقهه زد.
noun uncountable
گیاه‌شناسی سرخاب کولی
- The poke plant grows in many parts of North America.
- گیاه سرخاب کولی در بسیاری از مناطق آمریکای شمالی رشد می‌کند.
- It's important to educate children about the dangers of the poke plant.
- آموزش دادن به کودکان درمورد خطرات گیاه سرخاب کولی بسیار مهم است.
noun uncountable
غذا و آشپزی پوکِی (نوعی غذای هاوایی که از تکه‌های مکعبی غذاهای دریایی خام (مانند ماهی تن) تهیه می‌شود)
- After trying poke for the first time, I became a fan of this Hawaiian delicacy.
- بعد از اینکه برای اولین بار پوکِی را امتحان کردم، طرفدار این غذای لذیذ هاوایی شدم.
- I had a delicious poké for lunch today.
- امروز ناهار پوکِی خوشمزه‌ای خوردم.
verb - intransitive
سرک کشیدن، فضولی کردن
- Don't poke your nose into other people's business.
- در کار دیگران فضولی نکن.
- Stop poking around in my personal affairs!
- از سرک کشیدن در مسائل شخصی من دست بردار!
noun countable
کیسه (عمدتاً در جنوب ایالات متحده‌ی آمریکا)
- The farmer filled the poke with freshly picked vegetables.
- کشاورز کیسه را با سبزیجات تازه‌چیده‌شده پر کرد.
- He carried his lunch in a brown paper poke.
- ناهارش را در یک کیسه‌ی قهوه‌ای‌رنگ حمل می‌کرد.
noun countable
کیف پول
- The pickpocket snatched his poke.
- جیب‌بر کیف پولش را قاپید.
- He always carried a spare key in his poke.
- او همیشه یک کلید زاپاس در کیف پولش داشت.
verb - transitive
فرو بردن، فرو کردن، داخل کردن (انگشت و کارد و غیره)
- Never poke a pencil into your ear!
- هرگز مداد را در گوش خود فرو نکن!
- Poking your finger into your nose is impolite.
- انگشت کردن توی دماغ بی‌ادبی است.
verb - transitive
زیرورو کردن (آتش)
- Poke the fire with this stick so that it burns better.
- آتش را با این چوب زیرورو کن تا بهتر بسوزد.
- He poked the fire gently to create more heat.
- او آتش را به‌آرامی زیرورو کرد تا گرمای بیشتری ایجاد شود.
verb - transitive
زیرورو کردن، گشتن
- She poked about in her bag for the keys.
- برای یافتن کلیدها کیف دستی‌اش را زیرورو کرد.
- Who has been poking around in my desk drawer?
- چه کسی کشو میز من را گشته است؟
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد poke

  1. noun push, thrust
    Synonyms: blow, boost, bunt, butt, dig, hit, jab, nudge, prod, punch, shove, stab
  2. verb push at; thrust
    Synonyms: arouse, awaken, bulge, butt, crowd, dig, elbow, goose, hit, jab, jostle, jut, nudge, overhang, prod, project, protrude, provoke, punch, ram, rouse, shoulder, shove, stab, stand out, stick, stick out, stimulate, stir
  3. verb interfere, snoop
    Synonyms: busybody, butt in, intrude, meddle, nose, peek, pry, tamper
    Antonyms: leave alone
  4. verb move along slowly
    Synonyms: dally, dawdle, delay, drag, get no place fast, idle, lag, loiter, mosey, procrastinate, put off, schlepp along, tarry, toddle, trail
    Antonyms: rush

Phrasal verbs

  • poke about (or around)

    (برای یافتن چیزی) جابه‌جا کردن، سر چیزی رفتن، دنبال چیزی گشتن

Idioms

ارجاع به لغت poke

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «poke» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/poke

لغات نزدیک poke

پیشنهاد بهبود معانی