گذشتهی ساده:
shoulderedشکل سوم:
shoulderedسومشخص مفرد:
shouldersوجه وصفی حال:
shoulderingشکل جمع:
shouldersکالبدشناسی شانه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
Her shoulder ached.
شانهاش درد میکرد.
The football player injured his shoulder during the game.
این فوتبالیست در جریان بازی از ناحیهی شانه آسیب دید.
He was carrying a heavy load on his right shoulder.
بار سنگینی را بر شانهی راست خود حمل میکرد.
شانهها، دوش (قسمت بالایی پشت شخص)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
It's cold; put this shawl over your shoulders.
هوا سرد است؛ این شال را روی دوشت بینداز.
She draped her jacket over her shoulders.
کتش را روی شانههایش گذاشت.
پوشاک سرشانهها
The shoulders look a little loose.
سرشانهها کمی گشاد به نظر میرسند.
I prefer these shoulders.
این سرشانهها را ترجیح میدهم.
شانه (بطری)
The shoulder of the perfume bottle was adorned with intricate designs.
شانهی بطری عطر با طرحهای پیچیده تزیین شده بود.
The shoulder of the wine bottle was elegantly shaped.
شانهی بطری شراب شکل زیبایی داشت.
مجازی دوش (مسئولیت یا تقصیر)
It's not fair to put all the blame on her shoulders for the project's failure.
عادلانه نیست که تمام تقصیرها برای شکست پروژه را به دوش او بیندازیم.
The success of the event rests on the shoulders of the organizing committee.
موفقیت این رویداد بر دوش کمیتهی برگزاری است.
سردست (گوشت)
a shoulder of mutton
سردست گوسفند
The chef seasoned the shoulder.
سرآشپز سردست را مزهدار کرد.
انگلیسی آمریکایی شانه (جاده)
It is forbidden to drive on the shoulder of the road.
رانندگی در شانهی جاده ممنوع است.
The shoulder of the road provided a safe place for me to change my flat tire.
شانهی جاده محل امنی را برای من فراهم کرد تا بتوانم لاستیکم را عوض کنم.
به گردن گرفتن، پذیرفتن، به عهده گرفتن (مسئولیت یا تقصیر و غیره)
He shouldered all of the blame.
او همهی تقصیرها را به گردن گرفت.
He shoulders several important duties at the ministry.
در وزارتخانه چندین مسئولیت مهم را به عهده دارد.
به دوش کشیدن، به دوش گرفتن، بر دوش حمل کردن، روی شانه گذاشتن
He shouldered a heavy sack of rice.
یک کیسهی سنگین برنج را به دوش کشید.
She carefully shouldered the fragile package.
او با دقت بسته شکستنی را به دوش گرفت.
با شانه زدن به، تنه زدن (در میان جمعیت انبوه)
We shouldered our way through the crowd.
با شانه زدن از میان جمعیت رد شدیم.
The man shouldered through the crowd to get to the front of the line.
مرد در میان جمعیت تنه زد تا به ابتدای صف برسد.
جغرافیا یال (کوه یا تپه)
The hiker carefully made his way up the steep shoulder of the mountain.
کوهنورد با احتیاط از یال تند کوه بالا رفت.
She marveled at the breathtaking view from the shoulder of the hill.
او از منظرهی خیرهکننده از یال تپه شگفتزده شد.
(ارتش) دوش فنگ، فرمان دوش فنگ
کنار یکدیگر، شانهبهشانهی همدیگر
شانه بالا انداختن، بیاعتنایی از خود نشان دادن، اهمیت ندادن
(با کسی) درد دل کردن، مشکلات خود را در میان گذاشتن
put one's shoulder to the wheel
با جدیت کار کردن، جد و جهد کردن
1- (ضربهی مشت و غیره) مستقیماً از شانه به جلو، سرراست 2- رک، صاف و پوستکنده
turn (or give) a cold shoulder
1- با سردی رفتار کردن (با)، کملطفی کردن 2- احتراز کردن
سرد برخورد کردن، سرد رفتار کردن
از زمین و زمان طلبکار بودن، عصبانی و شاکی بودن، کینهی دیگران را به دل گرفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shoulder» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shoulder