خوردن به، تصادف کردن، برخورد کردن، زدن به
Be careful not to run into any pedestrians when you're driving downtown.
هنگام رانندگی در مرکز شهر مراقب باشید که با عابر پیاده برخورد نکنید.
I'm sorry, I didn't mean to run into your car in the parking lot.
ببخشید نمیخواستم در پارکینگ به ماشین شما بزنم.
(بهطور تصادفی و اتفاقی) کسی را دیدن، به کسی برخوردن، با کسی روبهرو شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I didn't expect to run into you at the grocery store.
انتظار نداشتم در خواربارفروشی با شما برخورد کنم.
Last night, I ran into my ex-boyfriend at a party and it was awkward.
دیشب در یک مهمانی بهطور اتفاقی دوست پسر سابقم را دیدم و خیلی بد بود.
(با مشکلی) برخورد کردن، مواجه شدن
I hope I don't run into any traffic on my way to work.
امیدوارم در راه رفتن به محل کارم با ترافیکی برخورد نکنم.
A fishing boat ran into a very bad storm and sent out a message for help.
یک قایق ماهیگیری با طوفان بسیار بدی برخورد کرد و پیامی برای کمک فرستاد.
We ran into a bad storm.
به طوفان بدی برخوردیم.
If you run into any issues with the new software, let me know.
اگر با نرمافزار جدید با مشکلی مواجه شدید، به من اطلاع دهید.
رسیدن به (هزینه، قیمت و تعداد)
If we keep buying souvenirs, we'll easily run into hundreds of dollars before we leave the souvenir shop.
اگر به خرید سوغاتی ادامه دهیم، قبلاز اینکه مغازهی سوغاتیفروشی را ترک کنیم بهراحتی به قیمت صدها دلار میرسیم.
I'm afraid your project expenses have already run into the budget we allocated for this quarter.
میترسم که هزینههای پروژهی شما قبلاً به بودجهای که ما برای این سهماهه اختصاص دادهایم، رسیده باشد.
(عامیانه) زیاد انجام دادن، افراط کردن، زیادهروی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «run into» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/run-into