Plunge

plʌndʒ plʌndʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    plunged
  • شکل سوم:

    plunged
  • سوم‌شخص مفرد:

    plunges
  • وجه وصفی حال:

    plunging
  • شکل جمع:

    plunges

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb C1
غوطه، شیرجه، گودال عمیق، سرازیری تند، سقوط سنگین، فرو بردن، غوطه‌ورساختن، شیب تند پیدا کردن، شیرجه رفتن، ناگهان داخل شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He plunged his sword into the lion's belly.
- شمشیرش را در شکم شیر فرو کرد.
- to plunge an oar into the water
- پارو را در آب فرو بردن
- They plunged the country into debt.
- آن‌ها کشور را تا خرخره بدهکار کردند.
- He plunged the rod into the pipe to clear it.
- او میله را در لوله فرو کرد تا آن را باز کند.
- She fell off the rock and plunged into the river.
- از صخره پرت شد و در رود افتاد.
- The country plunged into war and blood.
- کشور در جنگ و خون غوطه‌ور گردید.
- He plunged himself into dissipation.
- در عیش و عشرت غوطه‌ور شد.
- Share prices plunged.
- قیمت سهام تنزل شدید کرد.
- The road turns and plunges.
- جاده می‌پیچد و به‌شدت سراشیب می‌شود.
- She was wearing a dress with a plunging neckline.
- پیراهنی با یقه‌ی چاک‌دار پوشیده بود.
- a plunge into chaos
- غوطه‌وری در هرج‌و‌مرج
- a refreshing plunge in the lake
- شنای مفرح در دریاچه
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد plunge

  1. noun quick drop; enthusiastic attempt
    Synonyms: belly flop, descent, dive, duck, dunk, fall, high dive, immersion, investment, jump, nose-dive, spree, submergence, submersion, swoop, venture
    Antonyms: ascent, increase, rise
  2. verb dive or fall fast
    Synonyms: belly-flop, career, cast, charge, dash, descend, dip, drive, drop, duck, fling, go down, go the limit, go whole hog, hurtle, immerge, immerse, jump, keel, lunge, lurch, nose-dive, pitch, plummet, plunk, propel, rush, shoot the works, sink, sound, submerge, submerse, swoop, take a flyer, take a header, tear, throw, throw oneself, thrust, topple, tumble
    Antonyms: ascend, increase, rise

Idioms

  • take the plunge

    (معمولاً پس از فکر طولانی و تردید) کاری را شروع کردن، دل به دریا زدن، دست‌به‌کار شدن

ارجاع به لغت plunge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «plunge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/plunge

لغات نزدیک plunge

پیشنهاد بهبود معانی