با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Keel

kiːl kiːl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb
    تیر ته کشتی، حمال کشتی، صفحات آهن ته کشتی، وارونه کردن [کشتی]، وارونه شدن، کشتی زغال‌کش، عوارض بندری،خنک کردن، مانع سر رفتن دیگ شدن، خنک شدن، دلسردشدن، (با over ) واژگون شدن، افتادن
    • - The boat's ribs are attached to the keel.
    • - دنده‌های قایق به ته تیر وصلند.
    • - The boat keeled over and sank.
    • - قایق چپه و غرق شد.
    • - He was painting the outside of a boat that was keeled on the sands of the beach.
    • - او داشت قسمت بیرون یک زورق یک‌وری‌شده روی شن‌های ساحل را رنگ می‌زد.
    • - I was so tired that I keeled over onto the sofa.
    • - آن‌قدر خسته بودم که روی کاناپه از حال رفتم.
    • - He keeled over after two or three drinks.
    • - پس از دو سه تا مشروب از حال رفت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد keel

  1. verb fall
    Synonyms: black out, capsize, collapse, drop, faint, founder, go down, overturn, pass out, pitch, plunge, slump, swoon, topple, tumble, upset

Idioms

  • on an even keel

    1- در مسیر ثابت و بدون تکان و تزلزل، پابرجا 2- ثابت، یکنواخت، باثبات، بی‌تغییر

ارجاع به لغت keel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «keel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/keel

لغات نزدیک keel

پیشنهاد بهبود معانی